غزل شمارهٔ ۵۹۵
به صید شیر نر ای بی جگر چه کار ترا؟
شکار او نشدن بس بود شکار ترا
تو تا کناره نگیری ز خویش هیهات است
که در کنار کشد بحر بی کنار ترا
به هر دو دست به دامان بی خودی آویز
اگر امید رهایی است زین حصار ترا
عجب که شور قیامت ترا کند بیدار
که خون به جوش نیاورد نوبهار ترا
ز صبح حشر گریبان آسمان شد چاک
نشد که باز شود چشم اعتبار ترا
چه می دوی پی این سایه های پا به رکاب؟
بس است سایه آن سرو پایدار ترا
مشو به سنگدلی های خویشتن مغرور
که ترکتاز حوادث کند غبار ترا
قدم برون منه از حد لاغری زنهار
که می کشد فلک سفله زیر بار ترا
به هوش باش که تمهید بی سرانجامی است
اگر مساعدتی کرد روزگار ترا
چو داغ لاله به غیر از ستاره سوختگی
چه گل شکفت درین موسم بهار ترا؟
عجب که گرد تو برخیزد از زمین صائب
چنین که خواب گران کرده سنگسار ترا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به صید شیر نر ای بی جگر چه کار ترا؟
شکار او نشدن بس بود شکار ترا
هوش مصنوعی: شما که دل و جرات لازم را نداری، چرا به دنبال شکار شیر نر هستی؟ این که خودت شکار نشدی، کافی است.
تو تا کناره نگیری ز خویش هیهات است
که در کنار کشد بحر بی کنار ترا
هوش مصنوعی: اگر از خودت فاصله نگیری، بعید است که در کنار تو دریا بیانتهایی به وجود بیاید.
به هر دو دست به دامان بی خودی آویز
اگر امید رهایی است زین حصار ترا
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آزادی از این限制ها هستی، باید با تمام وجود به عدم وابستگی و رهایی وصل شوی.
عجب که شور قیامت ترا کند بیدار
که خون به جوش نیاورد نوبهار ترا
هوش مصنوعی: عجب است که روز قیامت تو را بیدار کند، در حالی که بیداری بهار نباید خونت را به جوش بیاورد.
ز صبح حشر گریبان آسمان شد چاک
نشد که باز شود چشم اعتبار ترا
هوش مصنوعی: از صبح روز قیامت، آسمان پرسابقه و چاک شده است، اما چیزی نیست که بتواند دوباره چشمان امید تو را باز کند.
چه می دوی پی این سایه های پا به رکاب؟
بس است سایه آن سرو پایدار ترا
هوش مصنوعی: چرا اینقدر دنبال سایههای متحرک میروی؟ همین سایهی آن سرو راست و استوار برای تو کافی است.
مشو به سنگدلی های خویشتن مغرور
که ترکتاز حوادث کند غبار ترا
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو و به سختدلیهات اتکا نکن، چون حوادث میتوانند تو را از پا درآورند و بر رویت غباری بپاشند.
قدم برون منه از حد لاغری زنهار
که می کشد فلک سفله زیر بار ترا
هوش مصنوعی: از لاغری و کموزنی خود خارج نشو، زیرا که جهان و زمانه، با تمامی مشکلات و سختیهایی که دارد، تو را تحت فشار خواهد گذاشت.
به هوش باش که تمهید بی سرانجامی است
اگر مساعدتی کرد روزگار ترا
هوش مصنوعی: احتیاط کن که برنامهریزی بدون نتیجه و بیفایده است، حتی اگر روزگار به تو کمکی کند.
چو داغ لاله به غیر از ستاره سوختگی
چه گل شکفت درین موسم بهار ترا؟
هوش مصنوعی: در این بهار، به جز سوختن لاله به خاطر داغ ستاره، چه گلی شکفته است؟
عجب که گرد تو برخیزد از زمین صائب
چنین که خواب گران کرده سنگسار ترا
هوش مصنوعی: عجب این است که از زمین بادی برآید که تو را به خواب سنگین فرو برده است، صائب.