گنجور

غزل شمارهٔ ۵۹

داد سیلِ گریه‌ٔ من غوطه در گِل بحر را
گوهر از گَردِ یتیمی کرد ساحل بحر را
همتِ سرشار از بی سایلی خون می‌خورد
کز گهر باشد هزاران عقده در دل بحر را
عشقِ دریا‌دل نمی‌اندیشد از زخمِ زبان
کی خَلَد در دل خس و خاشاک ساحل بحر را
در غریبی کی فتند از جستجو روشندلان؟
در سفر‌کردن به جز خود نیست منزل بحر را
قاصدان از ابرِ گوهربار دارد هر طرف
کی کند دوری ز خاکِ خشک غافل بحر را
هر کجا دفتر گشاید دیدهٔ پر شورِ من
از نظرها افکند چون فردِ باطل بحر را
کی شود زنجیر صائب مانعِ شورِ جنون؟
موج نتواند کشیدن در سلاسل بحر را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1403/01/25 01:03
حسن خوش فکر

بیت۱: داد سیلِ گریه‌ٔ من غوطه در گِل بحر را/گوهر از گَردِ یتیمی کرد ساحل بحر را. معنی: در یتیم مرواریدی است که از نظر درشتی بی نظیر باشد و بدین جهت بدان یتیم می گویند چون فرزندی که یتیم است و پدری ندارد برای او دیگر همانندی(خواهر و برادری) نخواهد آمد. گرد داشتن در نیز تاکیدی بر بی مانند بودن آن است. در گذشته یتیم نیز بجهت اینکه از مراقبت پدر و رفاهی که او مهیا می کرد بازمی ماند و دچار مشقت می گردید ظاهری نامناسب پیدا می کرد و به سختی معیشت می افتاد و چهره ای خاک آلود که در اثر تکاپو برای نان شب بود دچار می کردید و چهره اش گرد و خاکی(اصطلاحا و حتی واقعا) می گردید. در واقع هم اگر شئی نیز در گوشه ای بماند و مدتها کسی از آن استفاده نکند و یا به وسیله ای در خانه سری زده نشود، بر آن شئ یا وسیله گرد می نشیند. پس باید گفت: من بقدری در اثر تنهایی گریه کرده ام که فراوانی اشک من حتی دریا را در خود احاطه کرده است و حجم اشکهایم بسیار بیشتر از دریاست، همچنین کسی که بسیار در تنهایی بوده است و گرد تنهایی زیادی بر رویش نشسته است می تواند با تکاندن آن حجم از گرد تنهایی بر دریا رفته رفته آب دریا را در گرد تنهایی جذب کند و دریا را از بسیاری گردی که در آن می ریزد خشک کند.
بیت۲: همتِ سرشار از بی سایلی خون می‌خورد/کز گهر باشد هزاران عقده در دل بحر را. معنی: شخص سخاوتمند از اینکه نیازمندان نباشند تا بدانها سخاوت کند دلگیر است و شخص سخی با سخاوت و بخشندگی است که شاداب می شود و شخص سخی در بخشندگی مانند دریاست و همانگونه که دریا پر از نعمت است و آنها را به مردم روا می دارد، او نیز پر از گوهر بخشندگی است و می خواهد تا آنچه دارد را به مردم روا دارد.(بخوانید از تحقیق دانشگاه زوریخ در مورد تاثیر سخاوت بر سه ناحیه مغز و اثر شادی بخشی آن که اصطلاحا به آن رضایتمندی گرم می گویند و نیز مراجعه شود به کتاب آموزه های بودا و اصطلاح مودیتا که در فرهنگ و عرفان مشرق زمین شادی از شادی و رفاه مردمان است). 
بیت۳: عشقِ دریا‌دل نمی‌اندیشد از زخمِ زبان/کی خَلَد در دل خس و خاشاک ساحل بحر را. معنی: همانگونه که خس و خاشاکی که در ساحل است نمی تواند به دریا یا عمق آب دریا برسد و نفوذ کند، زخم زبانهای مردم نیز بر عاشق تاثیری ندارد و او از این زخم زبانهای نمی ترسد و سخنان مردم فقط به گوش او می رسد و بر دل و جان او اثر نمی گذارد.
بیت۴: در غریبی کی فتند از جستجو روشندلان؟/در سفر‌کردن به جز خود نیست منزل بحر را. معنی: آب دریا هر قدر بچرخد و از گوشه ای از دریا و اقیانوس به گوشه دیگر آن برود، همچنان از وطن و منزل خویش دور نشده است و هرکجا برود بازهم در منزل خویش است(بدین جهت که دریا وسیع است و نیازی به سفر کردن در غیر خویش ندارد) بدین شکل شخص روشندل(کسی که دلی آگاه دارد و به ضمایر آگاه است[تعریف با مسامحه]) نیز در سیر و سفر غریب نیستند چون به ضمایر اشخاص آگاهند. پس کسانی را که ما نمی شناسیم و غریب می دانیم شان، روشندلان چون آنان را می شناسند و به ضمیرشان واقفند، برایشان غریب نیستند. پس روشندل همه کس را می شناسد.
بیت۵: قاصدان از ابرِ گوهربار دارد هر طرف/کی کند دوری ز خاکِ خشک غافل بحر را. معنی: خشکی در این بیت علاوه بر زمین خاکی، ضمنا اشاره به تهی بودن و چیزی نداشتن نیز می باشد، چنان که میوه ای که خشک شده، خالی از خاصیت و قابلیت خوراک دانسته می شود یا خشک مغزی تعبیر به اندیشه نداشتن و مانند آن است. پس، دریا بجهت دوری از خاک و خشکی و عدم دسترسی به سرزمینهای خاکی از اخبار نو(هر منفعتی) بی خبر و بی نصیب نیست، چون ابر که در آسمان بدون محدودیت به تمام سرزمینها سفر می کند خاستگاهش دریاست و این ابر که تمام سرزمینها را سیر می کند از هرجایی برای خاستگاه خویش خبر می آورد، پس دریا از اخبار(منافع) بی بهره نیست، خاصه اینکه ابر دریا خود منبع هر منفعتی است، پس دریا به که دریایی از منافع است محتاج خاک خشک بی حاصل نیست. توضیح اینکه خاستگاه ابر بودن دریا یادآور این شعر است: ابر بارنده به دریا میگفت:/گر نبارم تو کجا دریایی؟/در دلش خنده کنان دریا گفت:/ابر بارنده تو هم از مایی.
بیت۶: هر کجا دفتر گشاید دیدهٔ پر شورِ من/از نظرها افکند چون فردِ باطل بحر را. معنی: چشم و دیده گشاینده دفتر است بدین جهت که خواندن که با چشم صورت می گیرد و دفتر از برگ خوانده شده به برگ بعدی تورق می شود؛ نیز چشم خود شبیه به دفتری است که دو پلک همان دو جلد آن است‌. دیده پرشور علاوه بر معنی پر هیجان بودن، بجهت وجود اشک در چشم معنای شوری(مزه) نیز می دهد که از این جهت با آب دریا در مصراع دوم که آنهم شور است تناسب دارد. پس شاعر می گوید هروقت من چشم پر شور و هیجان خویش را باز کنم، دریا را با آنهمه شوری که دارد(تلاطم) کنار می زند و از چشم مردمان می اندازد.
بیت۷: کی شود زنجیر صائب مانعِ شورِ جنون؟/موج نتواند کشیدن در سلاسل بحر را. معنی: غل و زنجیر بستن به دیوانه و مهار او با بند، مانع بروز رفتار جنون آمیز او نیست، همچنان که سلسله موجها که چون دانه های زنجیر پیوسته و مکرر هستند نیز نمی تواند تلاطم بی امان دریا را کنترل کند و دریا را آرام سازد.