گنجور

غزل شمارهٔ ۵۸

نیست غیر از آه، دلسوزی دلِ افگار را
شمعِ بالین از تبِ گرم است این بیمار را
گوهر از سُفتن بود ایمن در آغوشِ صدف
به ز خاموشی نباشد محرمی اسرار را
گل ز شبنم دیده‌ور گردد درین بستانسرا
از نظربازان مکن پوشیده آن رخسار را
تندخویی نیکوان را دیده‌بانِ عصمت است
زود می‌چیند تماشایی گلِ بی خار را
چشم پوشیدن به است از دیدنِ نادیدنی
زین سبب آیینه گیرد از هوا زنگار را
خارخارِ حرص، فِلس از طینتِ ماهی نبرد
چون ز جمعیت شود دل‌جمع، دنیادار را؟
دیده‌ای کز سرمهٔ عبرت منوّر گشته است
چشمِ خواب‌آلود داند دولتِ بیدار را
نقطهٔ خاک است سِیر و دورِ گردون را سبب
مرکزِ ثابت‌قدم، دایر کند پرگار را
از حریصِ مالِ دنیا راستی جُستن خطاست
برنیارد گنج پیچ و خم ز طینت مار را
جمع سازد برگِ عیش از بهرِ تاراجِ خزان
در بهار آن کس که می‌بندد درِ گلزار را
عاشقان از درد و داغِ عشقِ صائب زنده‌اند
آبِ حیوان است آتش مرغِ آتشخوار را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1402/06/17 00:09
حسن خوش فکر

بیت۱: نیست غیر از آه، دلسوزی دلِ افگار را/شمعِ بالین از تبِ گرم است این بیمار را. معنی: برای کسی که غمگین است تنها همدمی که دم به دم با اوست دم و آه ناله خود اوست و برای بیمار بجای شمعی که بالای سر او روشن باشد تا تیمار او را برای پرستار تسهیل کند تب گرم و سوزان او جای شعله گرم شمع را گرفته و درواقع تب تن خودش پرستار بیماری خود بیمار است.
بیت۲: گوهر از سُفتن بود ایمن در آغوشِ صدف/به ز خاموشی نباشد محرمی اسرار را. معنی: اگر دهان صدف باز شود و درفشانی کند و مروارید سخن پراکند، صیادان دُر در میانش سوراخی می زنند و به بندی جمعش می کنند، پس جای امن دُر در دهان صدف است و چنانکه صدف از در نگهداری می کند، سکوت نیز از اسرار نگهداری می کند.
بیت۳: گل ز شبنم دیده‌ور گردد درین بستانسرا/از نظربازان مکن پوشیده آن رخسار را. معنی: با نشستن شبنم بر روی چهره گل گویی شبنم ها مانند چشمان آن چهره گل هستند(درخشان و گرد بودن شبنم) و گل بدین سبب عرق شبنم بر رویش نشسته جلب توجه بیشتری می کند، تو نیز گل چهره ات را مانند عفیفانی که از دیده شدن عرق شرم به چهره می آورند و دائم مستورند از ما پنهان مکن.
بیت۴: تندخویی نیکوان را دیده‌بانِ عصمت است/زود می‌چیند تماشایی گلِ بی خار را. معنی: بقول سعدی لعبت شیرین اگر ترش ننشیند، مدعیانش طمع کنند به حلوا. به همین جهت اخم و تندخویی و بداخلاقی زیبارویان حصار و نگهبانی برای آنان است تا ظاهر پرستان دست طمع به عصمت و پاکی نیکوان دراز نکنند، همانطور که اگر گلی خار نداشته باشد هرکسی براحتی گل را میچیند و اگر خار داشته باشد، ترس رفتن خار در دست مانع دست درازی بسیاری می شود، پس هر گل اندام خوشرویی خار بدخلقی را باید داشته باشد.
بیت۵: چشم پوشیدن به است از دیدنِ نادیدنی/زین سبب آیینه گیرد از هوا زنگار را. معنی: چشم بستن و نگاه نکردن بهتر از دیدن چیزهایی است که ماذون به آن نیستیم، بدین جهت آیینه از هرآنچه حتی غبار هوا نیز کمک می گیرد تا روی خویش را که سراسر چشم است پوشاند تا آنچه مجاز به دیدنش نیست را نبیند.

بیت۶: خارخارِ حرص، فِلس از طینتِ ماهی نبرد/چون ز جمعیت شود دل‌جمع، دنیادار را؟ معنی: ابتدا باید دانست همانطور که حسد اعمال نیک را می خورد چنانکه آتش هیزم را، باید دانست که حرص هم حکمت را می خورد و گفته اند: الطَّمَعُ یُذهِبُ الحِکمَةَ مِن قُلوبِ العُلَماءِ. طمع حکمت را از دلهای دانشمندان می برد. و نیز باید این حدیث را هم شنید که گفته اند: أصلُ الشَّرَهِ الطَّمَع. ریشه سیری ناپذیری، طمع است. پس بعنوان مقدمه باید گفت ماهی حریص آب است و با اینکه آب می خورد بلافاصله دوباره آب می خورد و انگار دائما می گوید: آب، آب و از آب سیر نمی شود. این بخش با حدیث دوم در ارتباط است. در بیت ما فلس را که هنگام دست کشیدن خلاف جهت بر بدن ماهی مثل خار است، نمادی از خار و نفسانیات و عادات منفی و مذموم روحی می دانیم، چون شاعر از عبارت فلس طینت استفاده کرده است که نشان دهنده امیال پست درونی است. پس در مصرع اول باید گفت: ماهی با آنهمه عطش و اشتیاق به آب(که شستشو دهنده درون است) نتوانست نفسانیات را از درون خود بشوید و درون خود را پاک کند، آری براستی اینچنین است که کسی که حرص و طمع دنیا و جمع کردن مال دنیا را دارد، با گردآوری مال دنیا به جمعیت خاطر و آسودگی خیال نخواهد رسید و هرچه یشتر از آب شور مال دنیا بخورد، عطشش بیشتر می شود.
بیت۷: دیده‌ای کز سرمهٔ عبرت منوّر گشته است/چشمِ خواب‌آلود داند دولتِ بیدار را. معنی: سرمه کشیدن باعث تقویت بینایی و افزایش نور چشم است و چشمی که حوادث روزگار را زیاد دیده و عبرت گرفته، به سبب آن تجارب، از دیگران بیناتر و آگاه تراست، پس همانگونه که سرمه بینایی می افزاید، تجربه بصیرت می افزاید. از طرفی به چشمی که خنواب است سرمه نمی کشند،  سرمه را وقتی شخص از خواب بیدار می شود و مهیای کار روزانه میشود برای آرایش و نیز خاصیت می کشد، پس چشمی که در خواب است سرمه نمی کشد و منور نیز نمیشود، به همین ترتیب چشمی(شخصی) که تجربه نکرده نیز ارزش تجربه و آگاهی و موفقیت را می داند. دولت بیدار در مقابل دولت خفته است. کسی ک هت دولتش بیدار باشد یعنی بخت با او یار است. پس: تجربه به انسان بصیرت و آگاهی می دهد و قدر این آگاهی و تجربه را فقط کسی می داند که از فقدان آگاهی و تجربه آسیبها دیده باشد.
بیت۸: نقطهٔ خاک است سِیر و دورِ گردون را سبب/مرکزِ ثابت‌قدم، دایر کند پرگار را. معنی: مصرع اول این بیت به این باور قدما اشاره دارد که زمین ثابت است و آسمان و فلک دوّار هستند. در مصرع اول گفته شده است که زمین خاکی به این علت که مانند نقطه‌ای که روی کاغذ کشیده می‌شود و سوزن پرگار روی آن قرار می‌گیرد ثابت است، باعث شده است که آسمان مانند پرگار به دور زمین بچرخد. به همین جهت شخص ثابت قدم نیز به جای اینکه به دنبال دیگران بگردد و تقلید کند مورد تقلید قرار می‌گیرد و به دور او می‌گردند.
بیت۹: از حریصِ مالِ دنیا راستی جُستن خطاست/برنیارد گنج پیچ و خم ز طینت مار را. معنی: از کسی که تشنه مادیات هست نمی‌توان انتظار راستی و درستی داشت و چنین شخصی ذاتش مانند ظاهر مار ناراست و پر گره است همان گونه که گنج که جز طلای با ارزش چیزی نیست با آن همه ارزشی که دارد نمی‌تواند ذات گزنده مار را تغییر دهد چون هر چیزی که به مار نزدیک شود مار او را خواهد گزید و فرقی بین دوست و دشمن برای او نیست انسانی که طمع مال دنیا را دارد نیز آتش ناراست است و با هیچکس راستی نخواهد کرد.
بیت۱۰: جمع سازد برگِ عیش از بهرِ تاراجِ خزان/در بهار آن کس که می‌بندد درِ گلزار را. معنی: کسی که در فصل بهار که زمان عشرت و استفاده از نعمات بهار است در باغ خود را می‌بندد و امکان استفاده آن را از دیگران و خود سلب می‌کند در واقع امکاناتی را که دارد پس‌انداز کرده است تا دزد خزان با آمدنش تمام آنها را از بین ببرد و غارت کند بدون آنکه قبلا سود آن نعمات به کسی رسیده باشد. شخصی که خسیس است نیز از مال خود استفاده نمی‌کند و امکان استفاده آن را به کسی نمی‌دهد تا اینکه حوادث روزگار آن را از بین می‌برد در حالی که هیچکس از آن استفاده نکرده است. امام علی علیه السلام می‌فرمایند در مال تو دو کس شریک هستند وارث و حوادث.
بیت۱۱: عاشقان از درد و داغِ عشقِ صائب زنده‌اند/آبِ حیوان است آتش مرغِ آتشخوار را. معنی: همانگونه که آتش برای مرغ آتش‌خوار خوراک محسوب می‌شود و باعث زندگی او است، برای سایرین کشنده است. عاشقان نیز با درد و داغ عشق زنده هستند در حالی که درد و داغ و غصه برای سایر افراد به جز عاشق ملال آور است.