گنجور

غزل شمارهٔ ۵۸۵

چه نسبت است به گردنکشی مدارا را؟
قدح خراج به گردن نهاد مینا را
چنان که روشنی خانه است از روزن
به قدر داغ بود نور فیض، دلها را
ز من مپرس که در دل چه آرزو داری
که سوخت عشق رگ و ریشه تمنا را
عنان سیل سبکرو به دست خودرایی است
چه انتظام توان داد کار دنیا را؟
ز همرهان گرانجان ببر که سوزن دوخت
به دامن فلک چارمین مسیحا را
گرفت در عوض آب تلخ، گوهر ناب
چه منت است به ابر بهار دریا را
ز نقطه حرف شناسان کتاب دان شده اند
به چشم کم منگر نقطه سویدا را
به منتهای مطالب رسیدن آسان است
اگر شمرده توانی گذاشتن پا را
به یک گواه لباسی که ماه مصر آورد
سیاه کرد رخ دعوی زلیخا را
ز نقش پای غزالان دشت بتوان یافت
به بوی مشک، پی آن غزال رعنا را
اگر چه گریه من کوه را بیابان کرد
نمود کوه غمم کوهسار صحرا را
جواب آن غزل مولوی است این صائب
که چشم بند کند سحرهاش بینا را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه نسبت است به گردنکشی مدارا را؟
قدح خراج به گردن نهاد مینا را
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه چگونه می‌توان تساهل و مدارا را در برابر طغیانی و سرکشی قرار داد. در واقع، تشبیهاتی که در این بیت به کار رفته، نشان‌دهنده تضاد میان رفتار ملایم و نافرمانی است. گردنکشی به معنای سرپیچی از قوانین و اصول است، در حالی که مدارا به معنای نرمش و سازگاری با شرایط دشوار. در نهایت، شاعر به وضوح نشان می‌دهد که چگونه این دو مفهوم نمی‌توانند با هم جمع شوند و هر کدام در جای خود اهمیت دارند.
چنان که روشنی خانه است از روزن
به قدر داغ بود نور فیض، دلها را
هوش مصنوعی: همان‌طور که نور روز از پنجره به خانه می‌تابد، در میزان دل‌های ما نیز، نور رحمت الهی وجود دارد.
ز من مپرس که در دل چه آرزو داری
که سوخت عشق رگ و ریشه تمنا را
هوش مصنوعی: از من نپرس که در دل چه آرزوهایی دارم، زیرا عشق تمام امیدها و خواسته‌هایم را سوزانده است.
عنان سیل سبکرو به دست خودرایی است
چه انتظام توان داد کار دنیا را؟
هوش مصنوعی: سیل تند و سریع در دست قدرت خودسر است، چگونه می‌توان بر کارهای دنیا نظمی قرار داد؟
ز همرهان گرانجان ببر که سوزن دوخت
به دامن فلک چارمین مسیحا را
هوش مصنوعی: از هم‌نشینان با زحمت و بار سنگین دوری کن، چرا که تنها به درد و رنج می‌انجامد و مانند سوزنی که بر دامن آسمان دوخته شده، کارساز نیست.
گرفت در عوض آب تلخ، گوهر ناب
چه منت است به ابر بهار دریا را
هوش مصنوعی: در ازای دریافت چیزی بی‌ارزش و تلخ، چه نیازی به ستایش از چشمه‌های شیرین بهار است؟ این نشان می‌دهد که ارزش واقعی در چیزهای گرانبها و ناب است و نباید به کمبودها و ناامیدی‌ها توجه کرد.
ز نقطه حرف شناسان کتاب دان شده اند
به چشم کم منگر نقطه سویدا را
هوش مصنوعی: از افرادی که در بلاغت سخن می‌گویند و در کتاب‌ها آموخته‌اند، طلب می‌شود که به جزئیات نادیده نپردازند و تنها به موضوعات اصلی توجه کنند.
به منتهای مطالب رسیدن آسان است
اگر شمرده توانی گذاشتن پا را
هوش مصنوعی: رسیدن به اوج مطالب و اطلاعات کار دشواری نیست، اگر بتوانی با دقت و احتیاط قدم برداری.
به یک گواه لباسی که ماه مصر آورد
سیاه کرد رخ دعوی زلیخا را
هوش مصنوعی: لباسی که ماه مصر نزد زلیخا آورد، چهره ادعای او را سیاه کرد و به حقیقت نشان داد که او در ادعایش ناکام است.
ز نقش پای غزالان دشت بتوان یافت
به بوی مشک، پی آن غزال رعنا را
هوش مصنوعی: از رد پای غزالان در دشت می‌توان متوجه شد که آن‌ها به کدام سمت رفته‌اند، همان‌طور که بوی خوش مشک انسان را به دنبال غزال زیبا می‌کشاند.
اگر چه گریه من کوه را بیابان کرد
نمود کوه غمم کوهسار صحرا را
هوش مصنوعی: اگرچه من به خاطر غم‌هایم خیلی اشک ریختم و این اشک‌ها توانسته‌اند کوه‌ها را به بیابان تبدیل کنند، اما غم من به اندازه‌ای بزرگ است که همچنان احساس می‌کنم کوه غم‌هایم مانند کوهستانی در دل بیابان است.
جواب آن غزل مولوی است این صائب
که چشم بند کند سحرهاش بینا را
هوش مصنوعی: این شعر به تصور قدرتی اشاره دارد که می‌تواند پرده بر چشمان بینا بیفکند و به آن‌ها اوهام و تصورات دروغین تحمیل کند. به عبارتی، افرادی که از واقعیت دور می‌شوند و نمی‌توانند حقیقت را ببینند، دچار سحر و جادو شده‌اند. این اشاره به تأثیرات عاطفی و فکری بر انسان‌هاست که آن‌ها را از درک درست فاصله می‌اندازد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۸۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1401/09/03 01:12
سفید

 

ز من مپرس که در دل چه آرزو داری

که سوخت عشق رگ و ریشه‌ی تمنا را...