گنجور

غزل شمارهٔ ۵۸۳

چه می کنند حریفان عشق صهبا را؟
که آتش از دل خویش است جوش دریا را
ز چرخ شیشه و از آفتاب ساغر کن
به طاق نسیان بگذار جام و مینا را
فساد روی زمین از شراب می زاید
کدام دیو که در شیشه نیست صهبا را؟
به لامکان فتد ای آه گرم اگر راهت
ز ما دعا برسان آن بلند بالا را
ز آتش دل من دست را نگه دارید
که داغ می کند این لاله سنگ خارا را
ز حلقه گرچه سراپای چشم گردیده است
هنوز زلف ندیده است آن سراپا را
حلاوت سخن تلخ را ز عاشق پرس
ز ماهیان بطلب طعم آب دریا را
ز جای گرم به تلخی ز خواب می خیزند
مساز گرم درین تیره خاکدان جا را
سیاهی نظر از یکدگر نمی گسلد
چه حاجت است به رهبر جمال سلمی را؟
به قدر روزن داغ است روشنایی دل
مبند بر رخ خود این خجسته درها را
شکسته بالی ما را چه نسبت است به او؟
که هست بال و پر سیر، نام عنقا را
به زور عقل توان خشم را فرو خوردن
ز سحر نیست محابا عصای موسی را
به شور حشر نظر نیست عشق را صائب
نمک ز خویش بود دیگجوش دریا را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه می کنند حریفان عشق صهبا را؟
که آتش از دل خویش است جوش دریا را
هوش مصنوعی: حریفان عشق در حال چه کارند؟ که آتش درونشان مانند جوش و خروش دریا است.
ز چرخ شیشه و از آفتاب ساغر کن
به طاق نسیان بگذار جام و مینا را
هوش مصنوعی: از شیشه و آفتاب، برای خود جامی درست کن و سپس آن را به فراموشی بسپار.
فساد روی زمین از شراب می زاید
کدام دیو که در شیشه نیست صهبا را؟
هوش مصنوعی: فساد و ناهنجاری‌ها در دنیا ناشی از شراب و مستی است. کدام شیطانی وجود دارد که در بطری شراب نباشد؟
به لامکان فتد ای آه گرم اگر راهت
ز ما دعا برسان آن بلند بالا را
هوش مصنوعی: اگر آتشین و پرشور باشی و به جایی برسید که محدودیتی وجود ندارد، از من بخواه تا دعاهای نیکو به آن فرد بزرگوار برسانم.
ز آتش دل من دست را نگه دارید
که داغ می کند این لاله سنگ خارا را
هوش مصنوعی: از آتش دل من دست‌تان را دور نگه دارید، چون این شعله، گل سنگی را هم داغ می‌کند.
ز حلقه گرچه سراپای چشم گردیده است
هنوز زلف ندیده است آن سراپا را
هوش مصنوعی: اگرچه چشم من در دایره عشق تو غرق شده است، اما هنوز نتوانسته‌ام زلف تو را ببینم.
حلاوت سخن تلخ را ز عاشق پرس
ز ماهیان بطلب طعم آب دریا را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از زیبایی و شیرینی کلام بگوید، بهتر است از عشق بپرسی، زیرا او می‌تواند تلخی‌ها را به شیرینی تبدیل کند. همچنین، می‌توانی از ماهی‌ها بپرسی که چطور طعم آب دریا را احساس می‌کنند، زیرا آن‌ها در آن محیط زندگی می‌کنند و با آن آشنا هستند.
ز جای گرم به تلخی ز خواب می خیزند
مساز گرم درین تیره خاکدان جا را
هوش مصنوعی: از جایی که گرم و راحت است، به زحمت و تلخی از خواب بلند می‌شوند؛ در این خاک تاریک و سرد، به مکانی گرم دست نزن.
سیاهی نظر از یکدگر نمی گسلد
چه حاجت است به رهبر جمال سلمی را؟
هوش مصنوعی: نگاه‌های تاریک و ناخوشایند هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند، بنابراین چه نیازی به راهنمایی و هدایت جمال سلمی وجود دارد؟
به قدر روزن داغ است روشنایی دل
مبند بر رخ خود این خجسته درها را
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که روزنه‌ای کوچک نور می‌آورد، دل خود را بیش از آن روشن نکن و اجازه نده درهای خوشبختی به خاطر چهره‌ات بسته بمانند.
شکسته بالی ما را چه نسبت است به او؟
که هست بال و پر سیر، نام عنقا را
هوش مصنوعی: ما که به خاطر شکسته بالی‌مان ناتوان هستیم، چه نسبتی با او داریم؟ او که بال و پر دارد و آزادانه پرواز می‌کند، و از نام عنقا، پرنده‌ای افسانه‌ای، یاد می‌کند.
به زور عقل توان خشم را فرو خوردن
ز سحر نیست محابا عصای موسی را
هوش مصنوعی: عقل نمی‌تواند به تنهایی خشم را مهار کند، همان‌طور که سحر نمی‌تواند قدرت عصای موسی را نادیده بگیرد.
به شور حشر نظر نیست عشق را صائب
نمک ز خویش بود دیگجوش دریا را
هوش مصنوعی: عشق به گونه‌ای است که در روز رستاخیز، اهمیتی ندارد. همان‌طور که نمک از خود دریا جدا نمی‌شود، عشق نیز از ذات وجودی خود جدا نیست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۸۳ به خوانش عندلیب