غزل شمارهٔ ۵۷۹۶
امشب به آه سرد ره خواب میزدم
در کوی یار، سیر چو مهتاب میزدم
در جام دیده پاره دل میگداختم
جولانگه خیال ترا آب میزدم
مژگان به هم رساندنم از بیغمی نبود
هر لحظه نیشتر به رگ خواب میزدم
فکر دهان تنگ توام داشت در میان
تا صبح بیپیاله می ناب میزدم
چون موج، سینه بر دل دریای پرخطر
از اشتیاق گوهر نایاب میزدم
تا صبح بود صحبت من گرم با خیال
بر یاد شمع سینه به مهتاب میزدم
از شغل گریه مطلب دیگر نداشتم
آبی به روی بخت گرانخواب میزدم
سنگ از تپیدن دل بیتاب خویشتن
تا صبحدم به سینه محراب میزدم
میشد چو نقطه دایره حیرتم وسیع
چندان که سیر و دور چو گرداب میزدم
از ضعف اگرچه بال پریدن نداشت چشم
فال مراد دیدن احباب میزدم
صائب نبود بیسببی اضطراب من
دامن به آتش دل بیتاب میزدم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امشب به آه سرد ره خواب میزدم
در کوی یار، سیر چو مهتاب میزدم
هوش مصنوعی: امشب با آهی سنگین و خسته خواب به چشمانم میآمد، در کوچههای معشوق، به آرامی مثل مهتاب حرکت میکردم.
در جام دیده پاره دل میگداختم
جولانگه خیال ترا آب میزدم
هوش مصنوعی: در چشمانم، دل شکستهام را میسوزاندم و در حوض خیال تو آب میریزیدم.
مژگان به هم رساندنم از بیغمی نبود
هر لحظه نیشتر به رگ خواب میزدم
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و دلفریب تو باعث شد که من احساس خاصی پیدا کنم، اما این احساس نتیجهی بیپروایی و بیخیالی من نبود، زیرا هر لحظه مانند یک تیر به رگ خوابم فرو میرفت.
فکر دهان تنگ توام داشت در میان
تا صبح بیپیاله می ناب میزدم
هوش مصنوعی: من تا صبح به خاطر فکر و خیال تنگنای تو، بیهیچ نوشیدنی، خود را به مستی میزدم.
چون موج، سینه بر دل دریای پرخطر
از اشتیاق گوهر نایاب میزدم
هوش مصنوعی: مانند موجی که بر سینه دریای پرخطر میزند، به خاطر آرزوی رسیدن به جواهر نایاب، به دل خود فشار میآورم.
تا صبح بود صحبت من گرم با خیال
بر یاد شمع سینه به مهتاب میزدم
هوش مصنوعی: تا بامداد، گفتوگوی من با خیالم گرم بود و در یاد شمع، سینهام را به نور ماه میزدم.
از شغل گریه مطلب دیگر نداشتم
آبی به روی بخت گرانخواب میزدم
هوش مصنوعی: از بابت گریه و غصه شغلی نداشتم و فقط به خوشحالی و بهبود شرایط فکر میکردم.
سنگ از تپیدن دل بیتاب خویشتن
تا صبحدم به سینه محراب میزدم
هوش مصنوعی: دل ناآرام و بیقرار من مانند سنگی بیحرکت بود. من تا صبحگاه، با این حال به سینهی محراب میزدم.
میشد چو نقطه دایره حیرتم وسیع
چندان که سیر و دور چو گرداب میزدم
هوش مصنوعی: من به قدری در حیرت و شگفتی غرق شدهام که همچون دایرهای بیپایان، به دور خود میچرخم و در این دنیای وسیع مدام در حال حرکت هستم.
از ضعف اگرچه بال پریدن نداشت چشم
فال مراد دیدن احباب میزدم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه قدرت پرواز نداشتم و ضعیف بودم، اما با امید به دیدار دوستانم، به تلاش برای مشاهده آینده و خوشبختیهایم ادامه میدادم.
صائب نبود بیسببی اضطراب من
دامن به آتش دل بیتاب میزدم
هوش مصنوعی: حالتی که در آن قرار دارم، بیدلیل نیست. من به دلیل ناآرامی و آشفتگی درونم، در دل خود آتش میزنم و آرامش را از دست میدهم.
حاشیه ها
1394/10/13 09:01
سید امیرکاسی
با درود فراوان!
گمان میرود در بیت هفتم به جای واژه " شغل" باید واژه " شوق" به کار رود . از شوق گریه مطلب دیگر نداشتم ...