گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۹۲

با هرکه روی حرف به جز یار داشتم
آیینه پیش صورت دیوار داشتم
همچون سرو، برگ بر من آزاده بار بود
از بار اگر چه جان سبکبار داشتم
هموار بود وضع جهان در نظر مرا
تا روی خود ز خلق به دیوار داشتم
منظور بود کوری اغیار بدگمان
چشم عنایتی اگر از یار داشتم
هرگز به خواب دیده عاشق نداشته است
نازی که من به دولت بیدار داشتم
از عیب پاک ساخت دل پاک بین مرا
ورنه هزار آینه در کار داشتم
هر چند گوهر سخنم آبدار بود
خون در جگر زناز خریدار داشتم
زلف شکسته داشت سری با شکستگان
ورنه دل شکسته چه در کار داشتم؟
در زلف او نبود دلم برقرار خویش
دلبستگی چو نغمه به هر تار داشتم
صائب به حرف تلخ مرا یاد هم نکرد
امید بیش ازین به لب یار داشتم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با هرکه روی حرف به جز یار داشتم
آیینه پیش صورت دیوار داشتم
هوش مصنوعی: من با هر کس که درباره‌اش صحبت کردم، جز یارم، مانند آینه‌ای بودم که تصویرم را در دیوار می‌بیند.
همچون سرو، برگ بر من آزاده بار بود
از بار اگر چه جان سبکبار داشتم
هوش مصنوعی: مانند درخت سروی، برگ‌هایم به دوش من سنگینی می‌کنند، هرچند که روح من آزاد و سبک است.
هموار بود وضع جهان در نظر مرا
تا روی خود ز خلق به دیوار داشتم
هوش مصنوعی: جهان برای من در نظر راحت و ساده به نظر می‌رسید، تا زمانی که برای محافظت از خودم از دیگران فاصله گرفتم.
منظور بود کوری اغیار بدگمان
چشم عنایتی اگر از یار داشتم
هوش مصنوعی: منظور این بود که اگر می‌خواستم دیگران به اشتباه فکر کنند که من نمی‌توانم راجع به احساساتم صحبت کنم، این به دلیل لطف و توجهی بود که از سوی یار به من می‌رسید.
هرگز به خواب دیده عاشق نداشته است
نازی که من به دولت بیدار داشتم
هوش مصنوعی: هیچ عاشق دیگری به اندازه من در بیداری، لذت و زیبایی محبوبش را تجربه نکرده است.
از عیب پاک ساخت دل پاک بین مرا
ورنه هزار آینه در کار داشتم
هوش مصنوعی: دل پاک و بی‌عیب من را از نقص‌ها و کمبودها پاک کن، ورنه حتی با داشتن هزار آینه، نمی‌توانم حقیقت خود را ببینم.
هر چند گوهر سخنم آبدار بود
خون در جگر زناز خریدار داشتم
هوش مصنوعی: هرچند که کلامم زیبا و ارزشمند است، اما در درونم درد و رنجی عمیق دارم که ناشی از نگرانی و غم است.
زلف شکسته داشت سری با شکستگان
ورنه دل شکسته چه در کار داشتم؟
هوش مصنوعی: موهای تیره و تابدارش به شکلی آشفته و در هم فرو افتاده بود و گویی با دیگران که دچار درد و شکستگی هستند ارتباطی داشت. در غیر این صورت، من چه نیازی به احساس دل‌شکستگی داشتم؟
در زلف او نبود دلم برقرار خویش
دلبستگی چو نغمه به هر تار داشتم
هوش مصنوعی: دل من در زلف او آرامی ندارد، همانطور که نغمه به هر تار ساز وابسته است، من نیز به او وابسته شده‌ام.
صائب به حرف تلخ مرا یاد هم نکرد
امید بیش ازین به لب یار داشتم
هوش مصنوعی: صائب به خاطر تلخی که در کلامم وجود داشت، حتی یادم نکرد. در حقیقت، من انتظار بیشتری از لب‌های یار داشتم.