غزل شمارهٔ ۵۷۹۱
تا همچو لعل، رنگ به رخسار داشتم
خون در دل از شکست خریدار داشتم
هرگز قرین نگشت به هم قول و فعل من
کردار را همیشه به گفتار داشتم
تا با خدا افتاد مرا کار، به شدم
شربت نداشتم چو پرستار داشتم
تا چون حباب چشم گشودم ز یکدگر
سر در کنار قلزم خونخوار داشتم
هرگز دلم ز فکر غزالان تهی نبود
دایم درین خرابه دو بیمار داشتم
چون شبنم از تجلی خورشید محو شد
چشم تری که از غم گلزار داشتم
هرگز نداشت میل، ترازوی مشربم
دایم به دست سبحه و ز نار داشتم
چون زلف، تار و پود حواسم نبود جمع
تا فکر جامه و غم دستار داشتم
فریاد من ز قحط هم آواز پست شد
کارم بلند بود چو همکار داشتم
داغ ترا به غیر نمودم ز سادگی
آیینه پیش صورت دیوار داشتم !
هرگز نصیب گوشه نشینان نمی شود
آن خلوتی که بر سر بازار داشتم
صائب هزار شکر که بر دل گذاشتم
دستی که بر سر از غم دلدار داشتم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا همچو لعل، رنگ به رخسار داشتم
خون در دل از شکست خریدار داشتم
هوش مصنوعی: تا زمانی که مانند لعل، رنگ و زیبایی بر چهرهام داشتم، در دل خود از شکست و ناامیدی نسبت به خریدار، رنج میبردم.
هرگز قرین نگشت به هم قول و فعل من
کردار را همیشه به گفتار داشتم
هوش مصنوعی: هرگز اعمال و قولهای من با هم یکی نبودهاند و همیشه رفتارم را بر اساس صحبتهایم تنظیم کردهام.
تا با خدا افتاد مرا کار، به شدم
شربت نداشتم چو پرستار داشتم
هوش مصنوعی: زمانی که با خداوند مواجه شدم و در کارهای خود به مشکل خوردم، احساس کردم که نیاز به یک نوشیدنی دارم، اما در آن حال که به پرستار نیاز داشتم، نتوانستم چیزی بیاورم.
تا چون حباب چشم گشودم ز یکدگر
سر در کنار قلزم خونخوار داشتم
هوش مصنوعی: وقتی چشمانم را باز کردم، در کنار دریاچهای خطرناک و خونی، با یکدیگر در تماس بودیم.
هرگز دلم ز فکر غزالان تهی نبود
دایم درین خرابه دو بیمار داشتم
هوش مصنوعی: دل من هرگز از فکر و خیال غزالان خالی نشده است؛ همیشه در این ویرانه دو بیمار را در دل داشتهام.
چون شبنم از تجلی خورشید محو شد
چشم تری که از غم گلزار داشتم
هوش مصنوعی: وقتی که شبنم با تابش خورشید از بین رفت، آن چشمی که به خاطر غم گلزار اشک میریخت نیز خشک شد.
هرگز نداشت میل، ترازوی مشربم
دایم به دست سبحه و ز نار داشتم
هوش مصنوعی: هیچوقت دوست نداشتم که ترازوی معرفت و فهم من همیشه با تسبیح و ذکر مشغول باشد؛ و از آتش درونم همواره احساس عذاب میکردم.
چون زلف، تار و پود حواسم نبود جمع
تا فکر جامه و غم دستار داشتم
هوش مصنوعی: زمانی که مثل زلف، حواسم به هم ریخته بود و نتوانستم تمرکزی داشته باشم، درگیر فکر کردن به لباس و غم و غصهام بودم.
فریاد من ز قحط هم آواز پست شد
کارم بلند بود چو همکار داشتم
هوش مصنوعی: صدای من از کمبود همدلی ضعیف شد؛ وقتی همکار داشتم، کارم رونق و اهمیت بیشتری داشت.
داغ ترا به غیر نمودم ز سادگی
آیینه پیش صورت دیوار داشتم !
هوش مصنوعی: به خاطر سادگیام، درد و غم تو را به دیگران نشان دادم، در حالی که در آینه فقط تصویر خودم را میدیدم و دیواری وجود داشت که بین ما بود.
هرگز نصیب گوشه نشینان نمی شود
آن خلوتی که بر سر بازار داشتم
هوش مصنوعی: هرگز آن آرامش و لذتی که من در شلوغی بازار داشتم، نصیب کسانی که در گوشهای تنها نشستهاند، نخواهد شد.
صائب هزار شکر که بر دل گذاشتم
دستی که بر سر از غم دلدار داشتم
هوش مصنوعی: من از اینکه بر دل خود دستی گذاشتم، هزاران بار شکرگزارم، چون دیگر غم دلدارم را از سرم برداشتهام.