گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۹

به تیغ کج نشود راست هیچ کار اینجا
دل دو نیم کند کار ذوالفقار اینجا
ز صدق، صبح نفس زد به آفتاب رسید
به صدق دل، نفسی از جگر برآر اینجا
خوشا گشاده جبینی که چون گل رعنا
خزان خویشتن آمیخت با بهار اینجا
جمال شاهد مقصود چشم بر راه است
بکوش و پاک کن آیینه از غبار اینجا
شوی ز نعمت الوان خلد کامروا
به خون دل گذرانی اگر مدار اینجا
در آن چمن گل بی خار، سینه چاک کسی است
که ریخت گل به گریبان ز خار خار اینجا
چگونه مار نپیچد به گردنت فردا؟
ترا که طول امل کرده در مهار اینجا
رهی دراز ترا پیش پا گذاشته اند
مزن چو شعله نفس های بی شمار اینجا
ز برگریز قیامت اگر خبر داری
نهال خویش سبک کن ز برگ و بار اینجا
ز تنگنای لحد می جهد برون چون تیر
سبکروی که سبکبار شد ز بار اینجا
ز آفتاب قیامت کباب تا نشوی
ز دست جود به بی حاصلان ببار اینجا
چه پای در گل اندیشه مانده ای صائب؟
ز تخم اشک، تو هم دانه ای بکار اینجا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به تیغ کج نشود راست هیچ کار اینجا
دل دو نیم کند کار ذوالفقار اینجا
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که هیچ کاری در این مکان با حوصله و مستقیم پیش نمی‌رود و دل انسان را به دو قسمت تقسیم می‌کند، درست مانند کار ذوالفقار که از دو لبه تیز تشکیل شده است. به عبارتی، تصمیمات و اعمال در این فضا به سختی و با تردید انجام می‌شود.
ز صدق، صبح نفس زد به آفتاب رسید
به صدق دل، نفسی از جگر برآر اینجا
هوش مصنوعی: از صداقت و خلوص نیت، صبحی آغاز می‌شود که به روشنی و روشنی روز نهمی‌رسد. از عمق جان و دل، نفسی بکش و اینجا باز باش.
خوشا گشاده جبینی که چون گل رعنا
خزان خویشتن آمیخت با بهار اینجا
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که پیشانی‌اش به گونه‌ای باز است که مانند گل زیبا، فصل پاییز را با بهار در هم می‌آمیزد.
جمال شاهد مقصود چشم بر راه است
بکوش و پاک کن آیینه از غبار اینجا
هوش مصنوعی: زیبایی معشوق مورد انتظار است، تلاش کن و آینه را از غبار پاک کن تا بتوانی او را ببینی.
شوی ز نعمت الوان خلد کامروا
به خون دل گذرانی اگر مدار اینجا
هوش مصنوعی: از نعمت‌های گوناگون بهشتی بهره‌مند شو و در زندگی‌ات خوشبخت باش، اما اگر در این دنیا با درد و رنج روبه‌رو هستی، به اینجا وابسته نباش.
در آن چمن گل بی خار، سینه چاک کسی است
که ریخت گل به گریبان ز خار خار اینجا
هوش مصنوعی: در آن باغ، گلی بدون خار وجود دارد و کسی که دل شکسته است، به خاطر غم و درد خود بر آن گل چنگ می‌زند و دلبستگی‌اش به آن را نشان می‌دهد.
چگونه مار نپیچد به گردنت فردا؟
ترا که طول امل کرده در مهار اینجا
هوش مصنوعی: چطور می‌توانی انتظار داشته باشی که فردا مشکلی پیش نیاید؟ وقتی که تو در اینجا، با امیدهای دور و دراز، خود را به این وضعیت مشغول کرده‌ای.
رهی دراز ترا پیش پا گذاشته اند
مزن چو شعله نفس های بی شمار اینجا
هوش مصنوعی: راه طولانی‌ای را پیش رویت گذاشته‌اند، پس مانند شعله‌ای که نفس‌های بی‌شماری را می‌سوزاند، بی‌خودی و بی‌فکری پیش نرو.
ز برگریز قیامت اگر خبر داری
نهال خویش سبک کن ز برگ و بار اینجا
هوش مصنوعی: اگر از قیامت و وقوع آن آگاهی داری، بار و مسئولیت‌های خود را از دوش بردار و خود را سبک کن.
ز تنگنای لحد می جهد برون چون تیر
سبکروی که سبکبار شد ز بار اینجا
هوش مصنوعی: از تنگی قبر برمی‌خیزد مانند تیر سبکی که از سنگینی بار خود رهایی یافته است.
ز آفتاب قیامت کباب تا نشوی
ز دست جود به بی حاصلان ببار اینجا
هوش مصنوعی: اگر در برابر خورشید قیامت به سوختن گرفتار نشوی، از بخشش دستگیر بی‌نتیجه‌ها شو و به اینجا بیا.
چه پای در گل اندیشه مانده ای صائب؟
ز تخم اشک، تو هم دانه ای بکار اینجا
هوش مصنوعی: ای صائب، چرا در افکار خود به دام افتاده‌ای؟ از اشک‌های خود می‌توانی دانه‌ای بکارید، اینجا جایی برای رشد و شکوفایی است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۷۹ به خوانش عندلیب