گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۸۸

هر چند از گهر صدف آسا لبالبم
نتوان به تیغ ساختن از هم جدا لبم
تا کام من ز شهد خموشی گرفت کام
از یکدگر نشد ز حلاوت جدا لبم
هر چند در لباس شکرخند می زنم
از دل چو پسته زهر نهفته است تا لبم
چون صبح می کشم نفس ساده از جگر
آسوده است از سخن مدعا لبم
انگشت زینهار برآورد از زبان
از بس گزیده شد ز حدیث خطا لبم
مانند تیغ اگر چه به جوهر سرآمدم
صائب به حرف لاف نشد آشنا لبم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر چند از گهر صدف آسا لبالبم
نتوان به تیغ ساختن از هم جدا لبم
هوش مصنوعی: هرچند که من از گنج درون خود پر هستم، اما نمی‌توانم با تیغ-te جدا از یکدیگر بسازم.
تا کام من ز شهد خموشی گرفت کام
از یکدگر نشد ز حلاوت جدا لبم
هوش مصنوعی: زمانی که زبان من از شیرینی سکوت پر شد، دیگر نتوانستم از خوشی و لذت یکدیگر را جدا کنم.
هر چند در لباس شکرخند می زنم
از دل چو پسته زهر نهفته است تا لبم
هوش مصنوعی: هر چند که ظاهراً با لبخند و خوشرویی رفتار می‌کنم، اما در درون قلبم مانند پسته که درونش زهر وجود دارد، تلخی و درد نهفته است.
چون صبح می کشم نفس ساده از جگر
آسوده است از سخن مدعا لبم
هوش مصنوعی: وقتی صبح می‌کشم نفس، دل و جانم از حرف‌ها و ادعاهای بی‌اساس راحت است و آرامش دارم.
انگشت زینهار برآورد از زبان
از بس گزیده شد ز حدیث خطا لبم
هوش مصنوعی: من به دلیل رویدادهای بسیار ناگوار و اشتباهاتی که درباره‌ام گفته شده، دیگر نمی‌توانم سخن بگویم و انگشت به دندان می‌زنم.
مانند تیغ اگر چه به جوهر سرآمدم
صائب به حرف لاف نشد آشنا لبم
هوش مصنوعی: هرچند که مانند تیغ تیز و برنده‌ام، اما به کلام و سخن هیچ‌وقت لاف و ادعا نمی‌زنم و به درستی شناخته نمی‌شوم.