گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۷۶

چو خامه نیست ز من هر سخن که می گویم
که من به دست قضا این طریق می پویم
نظر به عذر گناه است جرم من اندک
به خون ز دامن آلوده داغ می شویم
چو تخم، دانه اشکم نهان بود در خاک
ز بس که گرد حوادث نشسته بر رویم
ز دل سیاهی من آفتاب گم شد و من
هلال عید درین ابر تیره می جویم
ز خواب مرگ جهد خون مرده دلها
به هر طرف که رود آستین فشان بویم
شبی فتاد به کف زلف او و عمری رفت
همان ز هوش روم دست خود چو می بویم
ز پیچ و تاب شدم زلف و از پریشانی
به گردن تو حمایل نگشت بازویم
ز بس که گریه فرو خورده ام به دل صائب
ز جوش دل رگ ابری شده است هر مویم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو خامه نیست ز من هر سخن که می گویم
که من به دست قضا این طریق می پویم
هوش مصنوعی: هر سخنی که می‌زنم از من نیست، بلکه من بر اساس مقدر و سرنوشت این مسیر را دنبال می‌کنم.
نظر به عذر گناه است جرم من اندک
به خون ز دامن آلوده داغ می شویم
هوش مصنوعی: به خاطر نگاه محبت‌آمیز تو، عذرم پذیرفته می‌شود، زیرا گناهم کوچک است. اما همچنان از درد ناشی از گناه دامنم آلوده است و به دل‌سوزی و غم آغشته شده‌ام.
چو تخم، دانه اشکم نهان بود در خاک
ز بس که گرد حوادث نشسته بر رویم
هوش مصنوعی: من مانند دانه‌ای هستم که در خاک پنهان شده و به خاطر فراز و نشیب‌های زندگی، غم و اندوه بر وجودم سایه افکنده است.
ز دل سیاهی من آفتاب گم شد و من
هلال عید درین ابر تیره می جویم
هوش مصنوعی: از دل تاریکی و ناامیدی من، نور و روشنی مانند آفتاب ناپدید شده و من در این ابرهای تیره، در جستجوی نشانه‌ای از امید و خوشبختی مانند هلال عید هستم.
ز خواب مرگ جهد خون مرده دلها
به هر طرف که رود آستین فشان بویم
هوش مصنوعی: از خواب مرگ بیدار می‌شوم و به هر سویی که می‌روم، اشک و اندوه دل‌های مرده را به همراه دارم.
شبی فتاد به کف زلف او و عمری رفت
همان ز هوش روم دست خود چو می بویم
هوش مصنوعی: شبی در دام زلف او گرفتار شدم و از آن زمان همیشه در فکر او هستم. وقتی که دست خود را به سمت او می‌برم، انگار بوی می را استشمام می‌کنم.
ز پیچ و تاب شدم زلف و از پریشانی
به گردن تو حمایل نگشت بازویم
هوش مصنوعی: به خاطر پیچ و تاب موها و بی‌نظمی‌ام، نتوانستم بازویم را دور گردن تو بیندازم.
ز بس که گریه فرو خورده ام به دل صائب
ز جوش دل رگ ابری شده است هر مویم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه به طور مداوم در دل خود گریه و ناراحتی را پنهان کرده‌ام، احساسات درونم به اندازه‌ای زیاد شده که هر یک از موهایم مثل رگی پر از آب باران شده است.