گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۷۱

چو گل به ظاهر اگر خنده در دهان داریم
به دیده خار ز اندیشه خزان داریم
جگر شکاف محیط است چون عصای کلیم
ز آه تیر خدنگی که در کمان داریم
شکسته رنگی ما نامه ای است واکرده
چگونه درد دل خویش را نهان داریم؟
همان به بال و پر خود چو تیر می لرزیم
اگر چه قوت پرواز از کمان داریم
بری ز پرورش ما نخورد در همه عمر
چو سرو و بید خجالت ز باغبان داریم
اگر چه بی ثمر افتاده ایم خوش وقتیم
که همچو سرو دل جمعی از خزان داریم
ز اعتبارشود بیش خاکساری ما
که ما به صدر همان جا در آستان داریم
ازان جو شمع ز ما روشن است محفلها
که هر چه در دل ما هست بر زبان داریم
عجب که محو شود یاد ما ز خاطرها
چو صبح حق نفس بر جهانیان داریم
فغان ز داغ غریبی برشته تر گردد
علاقه ما به قفس بیش از آشیان داریم
سگ در تو ز رزق هماست مستغنی
و گرنه ما هم یک مشت استخوان داریم
همین ز گرد یتیمی است چون گهر صائب
کناره ای که درین بحر بیکران داریم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو گل به ظاهر اگر خنده در دهان داریم
به دیده خار ز اندیشه خزان داریم
هوش مصنوعی: اگرچه به ظاهر همچون گل می‌خندیم و شاد به نظر می‌رسیم، اما در درون، مانند خاری از اندیشه‌های تلخ و غمناک رنج می‌بریم.
جگر شکاف محیط است چون عصای کلیم
ز آه تیر خدنگی که در کمان داریم
هوش مصنوعی: دریای دل به عمق و وسعت خود مانند عصای حضرت موسی است و این نشان از قدرت و استحکام آن دارد، چون تیر انداخته شده‌ای که در کمان داریم، باعث می‌شود که آن احساسات و غم‌ها به وضوح در دل بوجود بیاید.
شکسته رنگی ما نامه ای است واکرده
چگونه درد دل خویش را نهان داریم؟
هوش مصنوعی: رنگ شکسته ما مانند نامه‌ای است که باز شده و نشان می‌دهد چگونه می‌توانیم درد و رنج‌های خود را پنهان کنیم؟
همان به بال و پر خود چو تیر می لرزیم
اگر چه قوت پرواز از کمان داریم
هوش مصنوعی: ما مانند تیر از بال و پر خود می‌لرزیم، هرچند که توانایی پرواز را داریم.
بری ز پرورش ما نخورد در همه عمر
چو سرو و بید خجالت ز باغبان داریم
هوش مصنوعی: در تمام عمر مانند درختان سرو و بید، بدون اینکه به کسی مدیون باشیم، رشد کرده‌ایم و از پرورش دیگران بی‌نیازیم. اما به هر حال از باغبان، که همان کسی است که ما را پرورش داده، شرمنده‌ایم.
اگر چه بی ثمر افتاده ایم خوش وقتیم
که همچو سرو دل جمعی از خزان داریم
هوش مصنوعی: هرچند که به نتیجه نرسیده‌ایم، خوشحالیم که مانند درخت سرو، در جمع دوستان در میان سختی‌ها و چالش‌ها قرار داریم.
ز اعتبارشود بیش خاکساری ما
که ما به صدر همان جا در آستان داریم
هوش مصنوعی: این شعر به این معنی است که احترام و تواضع ما باعث ارزش و اعتبار بیشتر ما می‌شود، زیرا ما در جایی بلند و باارزش قرار داریم.
ازان جو شمع ز ما روشن است محفلها
که هر چه در دل ما هست بر زبان داریم
هوش مصنوعی: محفل‌ها به خاطر نور شمع ما روشن است و هر چیزی که در دل داریم را به زبان می‌آوریم.
عجب که محو شود یاد ما ز خاطرها
چو صبح حق نفس بر جهانیان داریم
هوش مصنوعی: عجیب است که یاد ما از ذهن‌ها پاک شود، در حالی که نفس حق را بر جهانیان داریم.
فغان ز داغ غریبی برشته تر گردد
علاقه ما به قفس بیش از آشیان داریم
هوش مصنوعی: ناله و افسوس ما از غم دوری، بیشتر می‌شود و دل‌بستگی ما به قفس از علاقه به آشیانه بیشتر است.
سگ در تو ز رزق هماست مستغنی
و گرنه ما هم یک مشت استخوان داریم
هوش مصنوعی: سگ تو به خاطر غذایی که دارد، بی‌نیاز و راضی است، و اگر غیر از این بود، ما هم چیزی بیشتر از یک مشت استخوان برای او نداریم.
همین ز گرد یتیمی است چون گهر صائب
کناره ای که درین بحر بیکران داریم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ما به دلیل یتیمی و جدایی از کسانی که دوستشان داریم، در دریاچه‌ وسیع زندگی‌مان، گوهری را پیدا کرده‌ایم که نشانه ارزش و زیبایی ماست. به نوعی، می‌توان گفت که این جدایی و سختی‌ها باعث شده‌اند که به گنجینه‌ای از احساسات و تجربیات باارزش دست پیدا کنیم.