گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۶۶

کجاست باده که ناموس را به آب دهم
وداع هوش کنم، عقل را جواب دهم
من از نسیم چمن بیخودم چو شبنم گل
مگر پیاله خود را به آفتاب دهم
به این شکسته زبانی، اگر ضرور شود
زبان تیر و لب تیغ را جواب دهم
مرا که چشمه حیوان ز سینه می جوشد
چرا عنان به کف موجه سراب دهم؟
چو من ز پرتو مهتاب شیر مست شدم
چه لازم است که دردسر شراب دهم؟
به چشم بوسه زدن چون فراق می آرد
چگونه بوسه بر آن حلقه رکاب دهم؟
کجاست جرأت ، اگر صحبت اتفاق افتد
که یک پیاله به دست تو بی حجاب دهم
مرا که پرتو خورشید می برد به شتاب
نظر چگونه چو شبنم ز گلشن آب دهم؟
ربوده است نظر بازی خیال، مرا
من آن نیم که گریبان به دست خواب دهم
چو نیست یک دل بیدار در جهان صائب
همان به است که من نیز تن به خواب دهم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کجاست باده که ناموس را به آب دهم
وداع هوش کنم، عقل را جواب دهم
هوش مصنوعی: کجاست شراب که بتوانم با آن، همسرم را وداع کنم و هوش و حواسم را از دست بدهم و به عقل‌ام پاسخ دهم.
من از نسیم چمن بیخودم چو شبنم گل
مگر پیاله خود را به آفتاب دهم
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر نسیم چمن هستم و مانند شبنم روی گل، بی‌خبرم. اما آیا می‌توانم پیاله‌ام را به آفتاب بسپارم؟
به این شکسته زبانی، اگر ضرور شود
زبان تیر و لب تیغ را جواب دهم
هوش مصنوعی: اگر لازم باشد، به این زبان شکسته و ضعیف، قادر خواهم بود از تیر زبان و لب تیغ به خوبی دفاع کنم و پاسخ دهم.
مرا که چشمه حیوان ز سینه می جوشد
چرا عنان به کف موجه سراب دهم؟
هوش مصنوعی: چرا باید به دنبال چیزی نامعتبر و پوچ باشم، وقتی که درون من زندگی و پویایی واقعی جریان دارد؟
چو من ز پرتو مهتاب شیر مست شدم
چه لازم است که دردسر شراب دهم؟
هوش مصنوعی: وقتی که من از نور ماه در حالت شادابی و سرخوشی قرار گرفتم، چه نیازی است که خود را به زحمت و مشغله‌ی نوشیدن شراب بیندازم؟
به چشم بوسه زدن چون فراق می آرد
چگونه بوسه بر آن حلقه رکاب دهم؟
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم بوسه‌ام را بر روی آن حلقه رکاب بگذارم، وقتی که بوسه بر چشم تو به یاد فراق و دوری می‌افتد؟
کجاست جرأت ، اگر صحبت اتفاق افتد
که یک پیاله به دست تو بی حجاب دهم
هوش مصنوعی: کجا پیدا می‌شود شهامت، اگر فرصتی پیش بیاید که من یک پیاله بدون پوشش به دست تو بدهم؟
مرا که پرتو خورشید می برد به شتاب
نظر چگونه چو شبنم ز گلشن آب دهم؟
هوش مصنوعی: من که نور خورشید مرا با سرعت به پیش می‌برد، چگونه می‌توانم مثل شبنمی که از گلشن می‌چکد، آب را به کسی بدهم؟
ربوده است نظر بازی خیال، مرا
من آن نیم که گریبان به دست خواب دهم
هوش مصنوعی: خیال بازی و خیالات شیرین مرا در خود گرفته و تحت تأثیر قرار داده است؛ من آن شخصیتی نیستم که به راحتی خودم را به خواب و بی‌تفاوتی بسپارم.
چو نیست یک دل بیدار در جهان صائب
همان به است که من نیز تن به خواب دهم
هوش مصنوعی: وقتی در جهان هیچ قلب بیداری وجود ندارد، بهتر است من هم خود را به خواب بسپارم.