گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۶۵

نه می به جام و نه گل در کنار می‌خواهم
تبسمی ز لب لعل یار می‌خواهم
نیم ز رفتن گل‌های بوستان غمگین
زمان حسن ترا پایدار می‌خواهم
چو گل برای تماشاییان دلتنگ است
گشایشی اگر از نوبهار می‌خواهم
به ساده‌لوحی من شیشه‌ای ندارد چرخ
که رحم از دل سنگین یار می‌خواهم
متاع هستی من هرچه هست باختنی است
ز عشق دست و دلی در قمار می‌خواهم
نرفت یک قدم از پیش، کارم از ماندن
هنوز مهلت ازین روزگار می‌خواهم
نمی‌توان خمش از سینه‌های گرم گذشت
چراغ داغی ازین لاله‌زار می‌خواهم
رسیده مشق جنونم چنان که نتوان گفت
نوازشی ز نسیم بهار می‌خواهم
یکی است محرم و بیگانه پیش غیرت من
ترا نهفته ز خود در کنار می‌خواهم!
ازان لب شکرین گر طمع کنم صائب
هزار بوسه، یکی از هزار می‌خواهم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه می به جام و نه گل در کنار می‌خواهم
تبسمی ز لب لعل یار می‌خواهم
هوش مصنوعی: من نه به شراب در جام نیاز دارم و نه به گلی در کنارم، بلکه آرزویم این است که لبخندی از یار عزیزم دریافت کنم.
نیم ز رفتن گل‌های بوستان غمگین
زمان حسن ترا پایدار می‌خواهم
هوش مصنوعی: از رفتن گل‌های باغ ناراحت هستم و برای همیشه ماندن زیبایی تو را آرزو می‌کنم.
چو گل برای تماشاییان دلتنگ است
گشایشی اگر از نوبهار می‌خواهم
هوش مصنوعی: مانند گلی که برای تماشاچیانش دلگیر و ناراحت است، من هم آرزویی دارم که اگر بهاری تازه بیاید، دلم خوش شود.
به ساده‌لوحی من شیشه‌ای ندارد چرخ
که رحم از دل سنگین یار می‌خواهم
هوش مصنوعی: من به سادگی فکر می‌کنم که زندگی می‌تواند مهربان باشد، اما واقعیت این است که از سنگینی دل یار، هیچ رحم و عطوفتی در چرخ روزگار نیست.
متاع هستی من هرچه هست باختنی است
ز عشق دست و دلی در قمار می‌خواهم
هوش مصنوعی: زندگی من هرچه که دارد، در نهایت قابل از دست دادن است و من از عشق، قلب و روحی را می‌خواهم که در قمار عشق به خطر بیفتد.
نرفت یک قدم از پیش، کارم از ماندن
هنوز مهلت ازین روزگار می‌خواهم
هوش مصنوعی: من هنوز نتوانسته‌ام از جایی که هستم جلو بروم و همچنان در انتظار فرصتی از این زمان هستم.
نمی‌توان خمش از سینه‌های گرم گذشت
چراغ داغی ازین لاله‌زار می‌خواهم
هوش مصنوعی: نمی‌توانم از حس و حال درونی و سکوت عمیق کسانی که دل‌هایشان پر از عشق و گرماست عبور کنم؛ من به دنبال نوری هستم که از این باغ عشق بدرخشد.
رسیده مشق جنونم چنان که نتوان گفت
نوازشی ز نسیم بهار می‌خواهم
هوش مصنوعی: من به نقطه‌ای از دیوانگی رسیده‌ام که نمی‌توان به آسانی بیان کرد؛ من نیازمند لطافتی همچون نوازش نسیم بهاری هستم.
یکی است محرم و بیگانه پیش غیرت من
ترا نهفته ز خود در کنار می‌خواهم!
هوش مصنوعی: یک نفر وجود دارد که در میان بیگانگان و حالاتی که احساسات من را تحریک می‌کند، تنها او را می‌شناسم و در کنار خود، از دیگران پنهانش کرده‌ام.
ازان لب شکرین گر طمع کنم صائب
هزار بوسه، یکی از هزار می‌خواهم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از آن لب‌های شیرین چیزی بگیرم، صائب، به هزار بوسه نیاز دارم، اما من تنها یکی از آن هزار را می‌خواهم.