غزل شمارهٔ ۵۷۶۰
چراغ طور نسوزد اگر کلیم شوم
شکفتگی نکند گل اگر نسیم شوم
بس است جوهر ذاتی مرا، نه آن گهرم
که گر صدف برود از سرم یتیم شوم
دم مسیح درین گلستان گرانجان است
به اعتماد کدام آبرو نسیم شوم؟
فلک مراد کریمان نمی دهد صائب
به مصلحت دو سه روزی مگر لئیم شوم
غزل شمارهٔ ۵۷۵۹: به هر که باده دهد یار، من خراب شومغزل شمارهٔ ۵۷۶۱: درین جهان نشود حال آن جهان معلوم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چراغ طور نسوزد اگر کلیم شوم
شکفتگی نکند گل اگر نسیم شوم
هوش مصنوعی: اگر من مانند کلیم (موسى) شوم، چراغ طور (کوه طور) نمیسوزد، و اگر نسیم شوم، گل به شکفتگی نخواهد رسید.
بس است جوهر ذاتی مرا، نه آن گهرم
که گر صدف برود از سرم یتیم شوم
هوش مصنوعی: زیبایی و ارزش واقعی من به خودی خود کافی است و وابسته به چیز دیگری نیست. اگرچه ممکن است در شرایطی از دست بروم، اما ذات من هرگز کم ارزش نخواهد شد.
دم مسیح درین گلستان گرانجان است
به اعتماد کدام آبرو نسیم شوم؟
هوش مصنوعی: در این گلستان، خود دم مسیح هم بسیار ارزشمند و گرانقدر است. حالا به کدامین اعتبار میتوانم انتظار داشته باشم که نسیم به من احترام بگذارد یا گوارا باشد؟
فلک مراد کریمان نمی دهد صائب
به مصلحت دو سه روزی مگر لئیم شوم
هوش مصنوعی: آسمان آرزوهای کریمان را برآورده نمیکند، صائب، مگر به خاطر مصلحتی چند روزه، که ممکن است من هم به فردی پست تبدیل شوم.