گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۵۸

من آن نیم که به گلشن به اختیار روم
مگر زبیخبریها به بوی یار روم
به آب و رنگ مرا نوبهار نفریبد
به ذوق داغ مگر سوی لاله زار روم
دلم گرفت ازین سایه های پا به رکاب
به زیر سایه آن سرو پایدار روم
خمار موجه من از کنار افزون شد
بغل گشاده به دریای بیکنار روم
ز اشتیاق همان حلقه برون درم
اگر به خلوت آغوش آن نگار روم
دل رمیده من آن زمان بجا آید
که همچو شانه در آن زلف تابدار روم
مرا ازآن سفر بیخودی خوش آمده است
که رفته رفته ازین راه سوی یار روم
چنان فتاده ام از پا که وقت بیهوشی
به دست و دوش نسیم سحر ز کار روم
به خاکساری خود چون غبار از آن شادم
که در رکاب تو ای نازنین سوار روم
اگر چه صید زبونم، ولی مروت نیست
که تشنه از لب آن تیغ آبدار روم
ز ظلمت شب هستی مگر برون صائب
به روشنایی آن آتشین عذار روم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من آن نیم که به گلشن به اختیار روم
مگر زبیخبریها به بوی یار روم
هوش مصنوعی: من کسی هستم که به راحتی می‌توانم به باغ و گلشن بروم، اما تنها در صورتی این کار را انجام می‌دهم که از بی‌خبری‌ها و غم‌ها دور شوم و به یاد بوی محبوبم بیفتم.
به آب و رنگ مرا نوبهار نفریبد
به ذوق داغ مگر سوی لاله زار روم
هوش مصنوعی: به زیبایی و لطافت بهار فریب نخورم؛ فقط در صورتی که دل‌تنگی و شوقی در من باشد، به سمت گلزار می‌روم.
دلم گرفت ازین سایه های پا به رکاب
به زیر سایه آن سرو پایدار روم
هوش مصنوعی: دل من از این سایه‌های در حرکت اندوهگین شده است، به زیر سایه آن سرو ثابت و استوار می‌روم.
خمار موجه من از کنار افزون شد
بغل گشاده به دریای بیکنار روم
هوش مصنوعی: مست و شیدا از کنار تو به دریا می‌روم، با آغوشی باز، بی‌پایان و وسیع.
ز اشتیاق همان حلقه برون درم
اگر به خلوت آغوش آن نگار روم
هوش مصنوعی: از عشق و علاقه‌ام، همان حلقه‌ای که بر گردن دارم، اگر به خلوت آغوش محبوب بروم.
دل رمیده من آن زمان بجا آید
که همچو شانه در آن زلف تابدار روم
هوش مصنوعی: دل بی‌قراری من زمانی آرام می‌شود که مانند شانه‌ای در زلف‌های پیچیده و زیبا، در آن فرو بروم.
مرا ازآن سفر بیخودی خوش آمده است
که رفته رفته ازین راه سوی یار روم
هوش مصنوعی: من از این که به سفری بی‌مقصد رفته‌ام و به آرامی به سوی محبوبم می‌روم، احساس خوشحالی می‌کنم.
چنان فتاده ام از پا که وقت بیهوشی
به دست و دوش نسیم سحر ز کار روم
هوش مصنوعی: چنان غرق در خواب و بی‌خبر از دنیا شده‌ام که حتی در زمان بی‌هوشی، باده‌ی نسیم صبحگاهی مرا به حرکت درمی‌آورد.
به خاکساری خود چون غبار از آن شادم
که در رکاب تو ای نازنین سوار روم
هوش مصنوعی: من به خاطر تو، ای عزیز، خوشحالم که مثل غبار در کنار تو هستم و می‌توانم در پی تو حرکت کنم.
اگر چه صید زبونم، ولی مروت نیست
که تشنه از لب آن تیغ آبدار روم
هوش مصنوعی: هرچند که من آسان‌صید هستم و ضعیف، اما شایسته نیست که به خاطر تشنگی به لب یکی از تیغ‌های تیز و برنده بروم.
ز ظلمت شب هستی مگر برون صائب
به روشنایی آن آتشین عذار روم
هوش مصنوعی: از تاریکی شب خارج می‌شوم تا به روشنی چهره‌ی آتشینم برسم.