گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۵۳

ز خط طراوت رخسار یار می بینم
صفای آینه را از غبار می بینم
کدام سوخته جان گشته است گرد سرت
که ماه روی ترا هاله دار می بینم
ز لال خضر ترا پیش مرگ خواهد شد
چنین که سرو ترا پایدار می بینم
ز وصل روی تو گل چید هر که چشمی داشت
همین منم که ره انتظار می بینم
مگر در آینه امروز دیده ای خود را
که آب آینه را بیقرار می بینم
متاع هر دو جهان را به آب خواهد داد
طراوتی که به رخسار یار می بینم
حجاب دیده حق بین نمی شود کثرت
تو گرد می نگری، من سوار می بینم
ز خاک، چشم مرا همچو دام سیری نیست
همان ز حرص به راه شکار می بینم
به دست لنگر تسلیم داده اند مرا
میان بحر حضور کنار می بینم
حجاب دیده، من نیست چون شرر غفلت
درون سنگم و راه فرار می بینم
به فکر توبه در ایام پیری افتادم
ره نجات به شمع مزار می بینم
ز بیوفایی این باغ و بوستان صائب
گل پیاده خود را سوار می بینم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز خط طراوت رخسار یار می بینم
صفای آینه را از غبار می بینم
هوش مصنوعی: از زیبایی و طراوت چهره محبوب، زیبایی آینه را بدون کدورت و غبار می‌بینم.
کدام سوخته جان گشته است گرد سرت
که ماه روی ترا هاله دار می بینم
هوش مصنوعی: کدام عاشق دلسوخته‌ای دور تو سیر می‌زند که من بر اثر زیبایی‌ات، چهره‌ات را با هاله‌ای از نور مشاهده می‌کنم؟
ز لال خضر ترا پیش مرگ خواهد شد
چنین که سرو ترا پایدار می بینم
هوش مصنوعی: اگر به من بگویی که به نیروی الهی و سرزندگی تو، مرگ برایت خطرساز نخواهد شد. من همچنان تو را در ثبات و زیبایی مانند سرو می‌بینم.
ز وصل روی تو گل چید هر که چشمی داشت
همین منم که ره انتظار می بینم
هوش مصنوعی: هر کسی که چشمی برای دیدن دارد، از زیبایی تو بهره‌مند شده، ولی من تنها هستم که در مسیر انتظار تو گام برمی‌دارم.
مگر در آینه امروز دیده ای خود را
که آب آینه را بیقرار می بینم
هوش مصنوعی: آیا امروز در آینه به خودت نگاه کرده‌ای؟ من در چهره‌ات نشانه‌هایی از نگرانی و بی‌تابی می‌بینم.
متاع هر دو جهان را به آب خواهد داد
طراوتی که به رخسار یار می بینم
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا و آن دنیا وجود دارد، ارزشش را خواهد داشت که برای زیبایی و طراوتی که در چهره محبوبم می‌بینم، فدا شود.
حجاب دیده حق بین نمی شود کثرت
تو گرد می نگری، من سوار می بینم
هوش مصنوعی: حجاب دیدگان نمی‌گذارد که حقیقت را ببینی. تو در کثرت و مشغله‌های زندگی غرق شده‌ای، در حالی که من از نگاه بالا و عمیق به واقعیت‌ها نگریسته و سوار بر حقیقت هستم.
ز خاک، چشم مرا همچو دام سیری نیست
همان ز حرص به راه شکار می بینم
هوش مصنوعی: چشمم از خاک و دنیای مادی سیر نمی‌شود و همچنان به دنبال چیزهایی هستم که نمی‌توانم به دست آورم. این احساس ناشی از حرص و طمعی است که در وجودم هست و باعث می‌شود همیشه به دنبال شکار چیزهای بیشتر باشم.
به دست لنگر تسلیم داده اند مرا
میان بحر حضور کنار می بینم
هوش مصنوعی: در شرایطی که تسلیم خواسته‌ها و مسائل هستم، خود را در عمق زندگی و تجربه‌ها می‌بینم و متوجه حضور و موقعیت واقعی‌ام می‌شوم.
حجاب دیده، من نیست چون شرر غفلت
درون سنگم و راه فرار می بینم
هوش مصنوعی: نگاه من به هیچ‌چیز محدود نیست، چون درون من شعله‌ای از آگاهی وجود دارد و من راهی برای رهایی از غفلت پیدا کرده‌ام.
به فکر توبه در ایام پیری افتادم
ره نجات به شمع مزار می بینم
هوش مصنوعی: در سال‌های پیری به فکر اصلاح خود و بازگشت به خوبی‌ها افتادم و احساس می‌کنم که راه نجاتم را در روشنایی شمعی در کنار قبری می‌یابم.
ز بیوفایی این باغ و بوستان صائب
گل پیاده خود را سوار می بینم
هوش مصنوعی: به خاطر بی‌وفایی این باغ و بوستان، مشاهده می‌کنم که گل در ظاهر خودش را با شکوه و سوار بر اسب احساس می‌کند.