گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۵

به مجلسی که کشی از نقاب بند آنجا
ستاره سوخته ای نیست جز سپند آنجا
اسیر بوالعجبی های وادی عشقم
که صید دام نهد در ره کمند آنجا
به کشوری که شکر خنده ات گشاید بار
دگر سفید نگردد ز شرم قند آنجا
(به خنده لب مگشا پیش قهرمان فلک
که خون خورد ز شفق صبح هرزه خند آنجا)
هلاک چاشنی کنج آن لبم صائب
که مانده همچو مگس شهد پای بند آنجا)

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به مجلسی که کشی از نقاب بند آنجا
ستاره سوخته ای نیست جز سپند آنجا
هوش مصنوعی: به مراسمی که در آن خود را پنهان کرده‌ای، ستاره‌ای سوخته وجود ندارد، جز آتش و شوق در آنجا.
اسیر بوالعجبی های وادی عشقم
که صید دام نهد در ره کمند آنجا
هوش مصنوعی: در دام عشق گرفتار شدم و به زیبایی‌های شگفت‌انگیز آنجا تیغ می‌زنم که در هر قدم، دام‌هایی برای جذب من وجود دارد.
به کشوری که شکر خنده ات گشاید بار
دگر سفید نگردد ز شرم قند آنجا
هوش مصنوعی: به سرزمینی برو که خنده‌ات شکرین و دل‌نشین باشد، و آنجا دیگر از شرم شیرینی لبخند تو، برف سفید نخواهد شد.
(به خنده لب مگشا پیش قهرمان فلک
که خون خورد ز شفق صبح هرزه خند آنجا)
هوش مصنوعی: لبخند نزن، ایثارگر آسمان، چون خورشید برای هرزه‌گی و بی‌خودی درد کشیده است.
هلاک چاشنی کنج آن لبم صائب
که مانده همچو مگس شهد پای بند آنجا)
هوش مصنوعی: لبان زیبا و دلنشین من همچون مگس در دام شیرینی گیر کرده‌اند و این باعث هلاکت من شده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۷۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1402/04/02 12:07
Mahmood Shams

با سلام و درود

 بیت های آخر که داخل پرانتز گذاشته شده به چه علت و معناست !!؟