گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۴۵

به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم
ره گریز نبسته است هیچ کس بر من
اسیر بند گران وفای خویشتنم
به بی نیازی من ناز می کند همت
توانگر از دل بی مدعای خویشتنم
ز دستگیری مردم بریده ام پیوند
امیدوار به دست دعای خویشتنم
به پاره دل خود می کنم چو غنچه مدار
رهین منت برگ و نوای خویشتنم
چرا ز غیر شکایت کنم، که همچو حباب
همیشه خانه خراب هوای خویشتنم
سفینه در عرق شرم من توان انداخت
ز بس که منفعل از کرده‌های خویشتنم
ز بند خصم به تدبیر می توان جستن
مرا چه چاره که زنجیر پای خویشتنم
گرفت تاج زر از آفتاب شبنم و من
همان ز پستی طالع به جای خویشتنم
به جای خویش نبودم چو جابجا بودم
کنون که در همه جایم به جای خویشتنم
به اعتبار جهان نیست قدر من صائب
عزیز مصر وجود از نوای خویشتنم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم
هوش مصنوعی: من مانند شعله‌ای در تنگنا قرار گرفته‌ام و از اینکه وجود خود را از دست می‌دهم، شوق و اشتیاق زیادی دارم.
ره گریز نبسته است هیچ کس بر من
اسیر بند گران وفای خویشتنم
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند راه فراری از من داشته باشد چون من خودم در بند سنگین وفای خود هستم.
به بی نیازی من ناز می کند همت
توانگر از دل بی مدعای خویشتنم
هوش مصنوعی: همت قادر و توانگر به من که بی‌نیازم، مغرور است و بر دل بی‌ادعای خودم ناز می‌کند.
ز دستگیری مردم بریده ام پیوند
امیدوار به دست دعای خویشتنم
هوش مصنوعی: من از کمک به دیگران دست کشیده‌ام و به امید دعای خودم وابسته‌ام.
به پاره دل خود می کنم چو غنچه مدار
رهین منت برگ و نوای خویشتنم
هوش مصنوعی: من به دل شکسته‌ام مانند گل در حال غنچه‌بندی می‌پردازم و از طبیعت و لحن خاص خودم جدا نمی‌شوم.
چرا ز غیر شکایت کنم، که همچو حباب
همیشه خانه خراب هوای خویشتنم
هوش مصنوعی: چرا از دیگران گله و شکایت کنم، در حالی که مثل حباب همیشه در خطر از دست دادن و فروپاشی هستم و در بی‌ثباتی به سر می‌برم؟
سفینه در عرق شرم من توان انداخت
ز بس که منفعل از کرده‌های خویشتنم
هوش مصنوعی: کشتی در اثر شرم و عرق من به سختی می‌تواند پیش برود، چون به شدت تحت تأثیر اعمال و رفتار خودم قرار دارم.
ز بند خصم به تدبیر می توان جستن
مرا چه چاره که زنجیر پای خویشتنم
هوش مصنوعی: با تدبیر و تدبیر می‌توان از بند دشمن رهایی یافت، اما چه فایده وقتی که خودم زنجیر پای خودم هستم؟
گرفت تاج زر از آفتاب شبنم و من
همان ز پستی طالع به جای خویشتنم
هوش مصنوعی: تاج زرین را از آفتاب شبنم گرفتم، اما من به دلیل تقدیر نامساعد، به جای خودم در پایین‌ترین جایگاه قرار دارم.
به جای خویش نبودم چو جابجا بودم
کنون که در همه جایم به جای خویشتنم
هوش مصنوعی: من در جایی که باید باشم نیستم و در جاهای دیگر هستم، اما اکنون در همه جا هستم و حس می‌کنم که در وجود خودم قرار دارم.
به اعتبار جهان نیست قدر من صائب
عزیز مصر وجود از نوای خویشتنم
هوش مصنوعی: به خاطر اهمیت و ارزش خود در دنیا نیست، بلکه به خاطر وجود من و صدای درونی‌ام است که مانند عزیز مصر، ارزشمند و گرانبها هستم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1393/01/18 09:04
سید ایوب کوکبی

چرا ز غیر شکایت کنم،
که همچو حباب همیشه خانه خراب هوای خویشتنم
عامل نابودی حباب، هوای داخل خود حباب است و عامل نابودی معنوی انسان هم، هوای نفسش هست،‌ این تناظر بی نظیری که استاد صائب تبریزی در این بیت مد نظر داشته است.

1393/08/11 13:11

ز بند خصم به تدبیر می‌توان جستن
مرا چه چاره، که زنجیر پای خویشتنم
رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک‏
دشمن ترین دشمن ِ تو، نفس ِ اماره ی توست که در وجود خودت هست.
(مرآة العقول ج9 ص 15 ح9)