غزل شمارهٔ ۵۷۴۱
منم که قیمت یاقوت داغ می دانم
سرشک را گهر شبچراغ می دانم
نمی دهم به دو عالم جنون یکدمه را
ستاره سوخته ام قدر داغ می دانم
چه لازم است به جام آشنا کنم لب را
نمک فشانی شور دماغ می دانم
ز پر شکستگیم بر ستم دلیر مشو
که راه رخنه دیوار باغ می دانم
ستاره ریزی کلک سیه زبان صائب
ز فیض خوردن دود چراغ می دانم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم که قیمت یاقوت داغ می دانم
سرشک را گهر شبچراغ می دانم
هوش مصنوعی: من کسی هستم که ارزش یاقوت داغ را میدانم و از اشک، مانند گوهر چراغ شب، آگاهی دارم.
نمی دهم به دو عالم جنون یکدمه را
ستاره سوخته ام قدر داغ می دانم
هوش مصنوعی: من لحظهای از جنون را به دو دنیا نمیدهم، زیرا احساس میکنم مانند ستارهای سوخته هستم که درد و سوزش خود را به خوبی درک میکنم.
چه لازم است به جام آشنا کنم لب را
نمک فشانی شور دماغ می دانم
هوش مصنوعی: نیازی نیست که لبم را به جام آشنا کنم، چون میدانم حسی که دارم، شور و شوقی است که به دل میآید.
ز پر شکستگیم بر ستم دلیر مشو
که راه رخنه دیوار باغ می دانم
هوش مصنوعی: از شکستگیهای خود به عنوان عذر ستم و ظلم دیگران استفاده نکن، زیرا من راههای نفوذ به دیوارهای محدودیت و مشکلات را میشناسم.
ستاره ریزی کلک سیه زبان صائب
ز فیض خوردن دود چراغ می دانم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف تصویرهای زیبا و دلنشین میپردازد. او با استفاده از اصطلاح "ستاره ریزی" به زیبایی و درخشش شب اشاره میکند. "کلک سیه زبان" نشانهای از غم و اندوه است که به خاطر فقر و سختیهای زندگی، تبادل میشود. او همچنین به این نکته اشاره میکند که با وجود مشکلات، از شادی و زیباییهای زندگی، مانند نوری که از دود چراغ میآید، بهرهمند است. این بیان نشاندهندهی امید و زیبایی در میان تلخیهای زندگی است.