غزل شمارهٔ ۵۷۴۰
ز رعشه رفته برون دست و پا ز فرمانم
فتاده است تزلزل به چار ارکانم
شده است نقد قیامت مرا ز پیریها
عصا صراط من و عینک است میزانم
اگر نه صبح قیامت بود سفیدی موی
چرا چو انجم از افلاک، ریخت دندانم
شده است موی سرم تا سفید از پیری
چو شمع صبح به نور حیات لرزانم
ز ضعف تن به زمین نقش بستهام چو غبار
به دست و دوش نسیم صباست جولانم
نمی گزم لب نانی ز سست مغزیها
خمیر مایهٔ حسرت شده است دندانم
قرار نیست مرا همچو گوی بی سر و پا
اگر چه قامت چون تیر گشت چوگانم
دوام زندگی من نه از تنومندی است
ز ناتوانی بر لب نمیرسد جانم
زیاد مرگ همان غافله ز دل سیهی
شده است قامت خم گشته طاق نسیانم
به حرف و صوت سرآمد حیات من صائب
نهشت باد خزان برگی از گلستانم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز رعشه رفته برون دست و پا ز فرمانم
فتاده است تزلزل به چار ارکانم
هوش مصنوعی: بدن من از لرزش رهایی یافته و دیگر قادر به فرمانبرداری نیست، تزلزل و عدم ثبات به چهار گوشهام رسیده است.
شده است نقد قیامت مرا ز پیریها
عصا صراط من و عینک است میزانم
هوش مصنوعی: عواقب اعمالم به شدت نمایان شده و برای عبور از مشکلات زندگی، عصای سالخوردگی به دست دارم. تصویری که از عدالت دارم، به مانند عینکی است که حقیقت را برایم روشن میکند.
اگر نه صبح قیامت بود سفیدی موی
چرا چو انجم از افلاک، ریخت دندانم
هوش مصنوعی: اگر روز قیامت نبود، پس چرا موهایم سفید شده و دندانهایم مانند ستارهها از آسمان ریخته است؟
شده است موی سرم تا سفید از پیری
چو شمع صبح به نور حیات لرزانم
هوش مصنوعی: موی سرم به خاطر پیری سفید شده و من مانند شمعی در صبح که نورش کمنور است، در حال لرزیدن و ناتوانی هستم.
ز ضعف تن به زمین نقش بستهام چو غبار
به دست و دوش نسیم صباست جولانم
هوش مصنوعی: به خاطر ضعف جسمانیام به زمین افتادهام، مثل غباری که در مسیر باد حرکت میکند و نسیم صبح در حال جابجاییام است.
نمی گزم لب نانی ز سست مغزیها
خمیر مایهٔ حسرت شده است دندانم
هوش مصنوعی: دندانم به خاطر افکار بیپایه و سست، دیگر توانایی جویدن نان را هم ندارد و تبدیل به حسرت شده است.
قرار نیست مرا همچو گوی بی سر و پا
اگر چه قامت چون تیر گشت چوگانم
هوش مصنوعی: من قرار نیست همچون یک گوی بیهدف و بیمعنا باشم، هرچند که قد و قامت من مانند تیر در ورزش چوگان به زیبایی است.
دوام زندگی من نه از تنومندی است
ز ناتوانی بر لب نمیرسد جانم
هوش مصنوعی: زندگی من به خاطر قدرت و استحکام نیست، بلکه از ضعف و ناتوانی نشأت میگیرد و جانم به سختی به لب رسیده است.
زیاد مرگ همان غافله ز دل سیهی
شده است قامت خم گشته طاق نسیانم
هوش مصنوعی: زیاد مرگ مانند کاروانی است که از دل تاریک و غمگین من عبور کرده و باعث شده است که یادها و خاطرات به فراموشی سپرده شوند.
به حرف و صوت سرآمد حیات من صائب
نهشت باد خزان برگی از گلستانم
هوش مصنوعی: زندگی من با کلام و صدا به پایان رسید، صائب، مانند برگی که در پاییز از باغ گل جدا شده باشد.
حاشیه ها
1403/01/16 16:04
ahmad aramnejad
درود وعرض ادب مصرع اول بیت دوم باتوجه به وزن اعلامی مشکل دارد
شده است نقد قیامت مرا از پیریها
تصور می کنم "شده است نقد قیامت مرا ز پیریها"باید درست باشد