غزل شمارهٔ ۵۷۳۶
ز گمرهی خود از روی رهنما خجلم
شکسته کشتیم از سعی ناخدا خجلم
من خراب کجا جام لاله رنگ کجا
چو دست ماتمی از بیعت حنا خجلم
گهی به برگ گلی سرفراز می کندم
درین چمن ز هواداری صبا خجلم
چرا به خاک بماند نشان گمنامان
به شاهراه محبت ز نقش پا خجلم
من و جدایی و آنگاه زندگی بی تو
به زندگی تو کز عمر بیوفا خجلم
غزل شمارهٔ ۵۷۳۵: ز بردباری ما خوار و زار شد عالمغزل شمارهٔ ۵۷۳۷: از آن زمان که به زلف تو مبتلاست دلم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز گمرهی خود از روی رهنما خجلم
شکسته کشتیم از سعی ناخدا خجلم
هوش مصنوعی: از اینکه به خاطر گمراهی خودم، به راهنمایی دیگران شرمندهام، و از تلاش بیفایده خودم هم ناامید و شرمگینم.
من خراب کجا جام لاله رنگ کجا
چو دست ماتمی از بیعت حنا خجلم
هوش مصنوعی: من در حالتی نابسامان به سر میبرم و هیچ شباهتی به رنگ زیبای گل لاله ندارم. احساس ناخوشایندی دارم زیرا نمیتوانم به راحتی از عهد و پیمانی که با حنا بستهام، فاصله بگیرم.
گهی به برگ گلی سرفراز می کندم
درین چمن ز هواداری صبا خجلم
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر زیبایی و لطافت یک گل، در این گلزار خود را سرشار از شادی احساس میکنم، اما به خاطر محبت نسیم، شرمنده میشوم.
چرا به خاک بماند نشان گمنامان
به شاهراه محبت ز نقش پا خجلم
هوش مصنوعی: چرا باید نشانههای ناشناختهها در خاک باقی بماند؟ من از رد پاهایی که در مسیر محبت وجود دارد، شرمگین هستم.
من و جدایی و آنگاه زندگی بی تو
به زندگی تو کز عمر بیوفا خجلم
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از درد جدایی و زندگی بدون معشوق صحبت میکند. او احساس میکند که زندگیاش بدون حضور محبوب خالی و ناراحتکننده است. همچنین، از اینکه نمیتواند با او باشد، به نوعی احساس شرم و نارضایتی از عمرش دارد.