گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۳۴

ز بوی باده گلرنگ می پرد رنگم
ز برق شیشه می آب می شود سنگم
چرا دلیر نباشد غنیم در جنگم
که تا به شیشه رسد آب می شود سنگم
به آب گوهر من غوطه می خورد خورشید
پیاله از جگر لعل می زند رنگم
غبار حادثه در عین سرمه ساییهاست
نفس چگونه کشد بلبل خوش آهنگم
گلم ولی جگر شیر داده اند مرا
ز آفتاب تجلی نمی پرد رنگم
به یک دو جرعه دیگر خراب می گردم
به یک دو موجه دیگر به بحر یکرنگم
نوای من دل عشاق را به جوش آرد
به گوش مردم بیدرد خارج آهنگم
چنان ز سردی عالم فسرده دل شده ام
که زخم تیشه شرر بر نیارد از سنگم
چه شد که سینه موری نمی توانم خست
که در خراش دل خویش آهنین چنگم
شکسته پایی من شوق را ز پا انداخت
گره به کار فلاخن فتاد از سنگم
چو تار چنگ دل خویش را گداخته ام
که آمده است سر زلف فکر در چنگم
مگر فلاخن توفیق دست من گیرد
که پا شکسته چو سنگ نشان فرسنگم
تو کز سپهر برون رفته ای به خویش ببال
که من به زیر فلک سبزه ته سنگم
اگر چه تلخ جبینم چو نیشکر صائب
شکر به تنگ فتاده است در دل تنگم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز بوی باده گلرنگ می پرد رنگم
ز برق شیشه می آب می شود سنگم
هوش مصنوعی: از بوی خوش شراب رنگ چهره‌ام تغییر می‌کند و به نوعی شاداب‌تر می‌شوم، اما مانند سنگی می‌شوم که در اثر نور شفاف شیشه به نظر محکم و بی‌تحرک می‌آید.
چرا دلیر نباشد غنیم در جنگم
که تا به شیشه رسد آب می شود سنگم
هوش مصنوعی: چرا نباید در جنگ شجاع باشم وقتی که در سختی‌ها و مشکلات مانند سنگ محکم و استوار می‌شوم؟
به آب گوهر من غوطه می خورد خورشید
پیاله از جگر لعل می زند رنگم
هوش مصنوعی: خورشید در آب گوهر من غوطه‌ور می‌شود و همانند پیاله‌ای که از جگر لعل ساخته شده، رنگ من را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
غبار حادثه در عین سرمه ساییهاست
نفس چگونه کشد بلبل خوش آهنگم
هوش مصنوعی: غبار حوادث و مشکلات بر چشم‌ها و زیبایی‌ها نشسته است، چگونه می‌تواند بلبل خوش‌آواز من نفس بکشد و زندگی کند؟
گلم ولی جگر شیر داده اند مرا
ز آفتاب تجلی نمی پرد رنگم
هوش مصنوعی: من گل هستم، اما برای اینکه طاقت و قدرت زیادی دارم، از آفتاب تاثیری نمی‌پذیرم و رنگم نمی‌پرید.
به یک دو جرعه دیگر خراب می گردم
به یک دو موجه دیگر به بحر یکرنگم
هوش مصنوعی: با نوشیدن چند جرعه دیگر، حالتی از سرخوشی و افلاس پیدا می‌کنم و با چند موج دیگر، به عمق دنیایی یکدست و آرام می‌روم.
نوای من دل عشاق را به جوش آرد
به گوش مردم بیدرد خارج آهنگم
هوش مصنوعی: صدای من احساس عشق را در دل عاشقان بیدار می‌کند، اما افراد بی‌احساس از آن چیزی نمی‌فهمند.
چنان ز سردی عالم فسرده دل شده ام
که زخم تیشه شرر بر نیارد از سنگم
هوش مصنوعی: به قدری از سرما و بی‌احساسی دنیای اطرافم نارضایتم که دیگر هیچ چیزی نمی‌تواند به من آسیب بزند. حتی اگر چکش آتشینی به سنگ سختی بزند، هیچ تغییری در من ایجاد نمی‌کند.
چه شد که سینه موری نمی توانم خست
که در خراش دل خویش آهنین چنگم
هوش مصنوعی: چرا دیگر نمی توانم تحمل کنم؟ زیرا در دل خود زخم‌های عمیقی دارم که به شدت احساساتم را می‌خراشد.
شکسته پایی من شوق را ز پا انداخت
گره به کار فلاخن فتاد از سنگم
هوش مصنوعی: پای من آسیب دیده و شوق و رغبت را از من گرفته است، کاری که باید انجام دهم به خاطر مشکلاتی که دارم، به بن‌بست رسیده است.
چو تار چنگ دل خویش را گداخته ام
که آمده است سر زلف فکر در چنگم
هوش مصنوعی: من همچون سیم‌های چنگ، دل خود را به آتش کشیده‌ام، زیرا فکر و اندیشه‌ام به زلفی در دستانم گرفتار شده است.
مگر فلاخن توفیق دست من گیرد
که پا شکسته چو سنگ نشان فرسنگم
هوش مصنوعی: شاید فقط با کمک شانس و موفقیت بتوانم به هدفم برسم، زیرا مانند سنگی که بر روی زمین افتاده، دور از مقصدم هستم.
تو کز سپهر برون رفته ای به خویش ببال
که من به زیر فلک سبزه ته سنگم
هوش مصنوعی: تو که از آسمان و دنیای بالا جدا شده‌ای، به خود افتخار کن، چرا که من در زیر آسمان مانند علفی در کنار سنگ‌هاست به سر می‌برم.
اگر چه تلخ جبینم چو نیشکر صائب
شکر به تنگ فتاده است در دل تنگم
هوش مصنوعی: اگرچه پیشانی‌ام مانند نیشکر تلخ و ناامید است، ولی در دل تنگ و کوچکم شکر و شیرینی وجود دارد.