غزل شمارهٔ ۵۷۳۳
مرا که گفت که دست از عنان یار کشم
کشد رقیب رکاب و من انتظار کشم
مرا که هست میسر سبوکشی در دیر
چه لازم است که درد سر خمار کشم
مرا که صبحت داغی همیشه داشتهام
چه اوفتاده که دامن ز لالهزار کشم
مرا که دست و دل از روزگار سرد شده است
چسان به رشته گهرهای آبدار کشم
مرا که زندگی از آتش است همچون شمع
چرا ز شعله برون رخت چون شرار کشم
ز شوربختی من هر حباب گردابی است
چگونه کشتی ازین ورطه بر کنار کشم
اگر نه خاطر روی تو در میان باشد
به روی آینه دل خط غبار کشم
چو خار خشک سزاوار سوختن شدهام
عبث چه منت مشاطه بهار کشم
به مصر رفتم و از مشتری ندیدم روی
متاع آینه خود به زنگبار کشم
به یک نسیم توجه ز خاک بردارم
ز ضعف پا به زمین چند چون غبار کشم
ندیده هجر دل ناز پرورم صائب
عجب نباشد اگر نالههای زار کشم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا که گفت که دست از عنان یار کشم
کشد رقیب رکاب و من انتظار کشم
هوش مصنوعی: کسی به من گفت که باید از پیوند خود با معشوق دست بکشم، در حالی که رقیب در حال پیشروی است و من همچنان در انتظار میمانم.
مرا که هست میسر سبوکشی در دیر
چه لازم است که درد سر خمار کشم
هوش مصنوعی: من که راحت میتوانم خود را از زخم دلی که در میخانه دارم خلاص کنم، دیگر نیازی به این ندارم که به خاطر خمار و دردسرهایش عذاب بکشم.
مرا که صبحت داغی همیشه داشتهام
چه اوفتاده که دامن ز لالهزار کشم
هوش مصنوعی: من که همیشه دلم پر از عشق و احساس بوده، حالا چه شده که نمیتوانم از دنیای زیبا و سرسبز لالهها دور شوم؟
مرا که دست و دل از روزگار سرد شده است
چسان به رشته گهرهای آبدار کشم
هوش مصنوعی: روح و دل من تحت تأثیر سختیهای زندگی قرار گرفته و سرد شده است، چگونه میتوانم زیباییها و لحظات ارزشمند را به خود جلب کنم؟
مرا که زندگی از آتش است همچون شمع
چرا ز شعله برون رخت چون شرار کشم
هوش مصنوعی: من که زندگیام مانند شمعی است که در آتش میسوزد، چرا باید مانند جرقهای از شعله دور شوم و خارج بروم؟
ز شوربختی من هر حباب گردابی است
چگونه کشتی ازین ورطه بر کنار کشم
هوش مصنوعی: از بدبختی من هر حبابی نشاندهندهی یک گرداب است. چطور میتوانم کشتیام را از این بحران نجات دهم؟
اگر نه خاطر روی تو در میان باشد
به روی آینه دل خط غبار کشم
هوش مصنوعی: اگر فکر و یاد تو در دل من نباشد، حتی بر روی آینه دل هم خطی از غبار میکشم.
چو خار خشک سزاوار سوختن شدهام
عبث چه منت مشاطه بهار کشم
هوش مصنوعی: من مثل یک خار خشک شدهام که لیاقت سوختن را دارد. چرا باید بیهوده انتظار زیبایی و لطافت بهار را داشته باشم؟
به مصر رفتم و از مشتری ندیدم روی
متاع آینه خود به زنگبار کشم
هوش مصنوعی: من به مصر سفر کردم و از سیاره مشتری هیچ نشانی پیدا نکردم. تصمیم دارم کالای آینهای خود را به زنگبار ببرم.
به یک نسیم توجه ز خاک بردارم
ز ضعف پا به زمین چند چون غبار کشم
هوش مصنوعی: با یک نسیم ملایم، از زمین برخاستن را تجربه میکنم، اما به دلیل ناتوانیام، بارها مانند غباری به زمین میافتم.
ندیده هجر دل ناز پرورم صائب
عجب نباشد اگر نالههای زار کشم
هوش مصنوعی: من بیآنکه دوری را تجربه کرده باشم، دل نازک خود را به حال زار درآوردهام، اما جای تعجب نیست اگر نالههای دردناک از من شنیده شود.
حاشیه ها
1400/12/21 14:02
Rohi Salehi
هزاراان درود به همه دست اندرکاران گنجور،بارها به خودم میگم واقعا چقدر زحمت برده و چقدر زمان گرفته تا این سایت عالی راه اندازی شه..
تعغیرات جدید در سایت بی نظیر هست...
مانا باشید بزرگواران