گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۳۰

اگر چه در چمن روزگار خار و خسم
چو لاله داغ بود گل ز گرمی نفسم
درین ریاض من آن بلبلم که می آید
صدای خنده گل از شکستن قفسم
به جرم هرزه درایی مرا ز باغ مران
که آرمیده تر از بوی گل بود نفسم
چنان گزیده مرا آستین فشانی خلق
که التفات به شکر نمی کند مگسم
بغیر سایه مرا نیست زان شکار دگر
که من از طول امل سالهاست در مرسم
ز من عزیزتری نیست ملک خواری را
اگر چه در نظر اعتبار هیچ کسم
اگر چه رفته ام از تنگنای چرخ برون
همان ز تنگی جا تنگ می شود نفسم
دو اربعین بسر آمد ز زندگانی من
هنوز در خم گردون شراب نیمرسم
مکن از مردم بالغ نظر حساب مرا
که با سفیدی مو شیر خواره هوسم
روم به خواب چو افسانه از ترانه خویش
اگر چه باعث بیداری هزار کسم
ز حد خویش به مستی نمی روم بیرون
درین حظیره در بسته ایمن از عسسم
چه حاجت است به بند دگر مرا صائب
که من ز لاغری خود همیشه در قفسم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر چه در چمن روزگار خار و خسم
چو لاله داغ بود گل ز گرمی نفسم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در زندگی پر از مشکلات و دشمنی‌ها هستیم، اما مانند لاله‌ای که می‌سوزد، گل‌های زیبایی که از عشق و تلاش من به دنیا می‌آیند، به وجود می‌آیند.
درین ریاض من آن بلبلم که می آید
صدای خنده گل از شکستن قفسم
هوش مصنوعی: در این باغ من مانند بلبل هستم که صدای خنده گل را از شکستن قفس خود می‌شنود.
به جرم هرزه درایی مرا ز باغ مران
که آرمیده تر از بوی گل بود نفسم
هوش مصنوعی: مرا به خاطر بی‌خودی‌ام از باغ دور نکن، چرا که نفس من آرام‌تر از عطر گل است.
چنان گزیده مرا آستین فشانی خلق
که التفات به شکر نمی کند مگسم
هوش مصنوعی: چنان از دست مردم آزار دیده‌ام که حتی به شکرگزاری هم فکر نمی‌کنم.
بغیر سایه مرا نیست زان شکار دگر
که من از طول امل سالهاست در مرسم
هوش مصنوعی: غیر از سایه‌ام هیچ چیز دیگری مرا به شکار نمی‌کشد، زیرا من سال‌هاست که در دام آرزوها و آرمان‌های طولانی خود گرفتار شده‌ام.
ز من عزیزتری نیست ملک خواری را
اگر چه در نظر اعتبار هیچ کسم
هوش مصنوعی: هیچ کس برای من عزیزتر از تو نیست، حتی اگر در نظر دیگران تو را نادیده بگیرند یا کم‌ارزش بدانند.
اگر چه رفته ام از تنگنای چرخ برون
همان ز تنگی جا تنگ می شود نفسم
هوش مصنوعی: با اینکه از محدودیت‌های زندگی رهایی یافته‌ام، اما همچنان نفس کشیدن برایم سخت است.
دو اربعین بسر آمد ز زندگانی من
هنوز در خم گردون شراب نیمرسم
هوش مصنوعی: دو دورهٔ چهارده روزه از زندگی‌ام گذشت، اما هنوز در چرخش روزگار نتوانسته‌ام از شراب نیمه‌نوشیده بهره‌مند شوم.
مکن از مردم بالغ نظر حساب مرا
که با سفیدی مو شیر خواره هوسم
هوش مصنوعی: به دیگران اجازه نده که درباره من قضاوت کنند، زیرا هرچند موی سرم سفید شده، هنوز هم مثل یک نوزاد آرزوها و خواسته‌های درست و ناب دارم.
روم به خواب چو افسانه از ترانه خویش
اگر چه باعث بیداری هزار کسم
هوش مصنوعی: به خواب می‌روم مثل داستانی که از ترانه‌ام به وجود آمده، هر چند که خواب من سبب بیداری هزاران نفر می‌شود.
ز حد خویش به مستی نمی روم بیرون
درین حظیره در بسته ایمن از عسسم
هوش مصنوعی: من از نشئه و بی‌خیالی به دور نیستم و در این مکان محفوظ و امن، از خطرات و مشکلات در امانم.
چه حاجت است به بند دگر مرا صائب
که من ز لاغری خود همیشه در قفسم
هوش مصنوعی: من نیازی به دلیلی دیگر ندارم که در بند باشم، زیرا خودم به خاطر لاغر شدنم همیشه در قفس هستم.