غزل شمارهٔ ۵۷۲۹
ز بیم هجر شب وصل یار می لرزم
میان بحر ز بیم کنار می لرزم
یکی است نسبت هجران و وصل با دل من
به یک قرار من بیقرار می لرزم
زمین ز زلزله برخود چنان نمی لرزد
که من ز جلوه آن شهسوار می لرزم
شود ز سبزه بیگانه خون گل پامال
ز خط سبز بر آن گلعذار می لرزم
به یک جهان دل بیتاب، رشته ای چه کند
بر آن دو سلسله مشکبار می لرزم
کمان سخت پر و بال تیر می گردد
ز بیم هجر در آغوش یار می لرزم
چنان که بیجگر از غم به خویش می لرزد
من از مشاهده غمگسار می لرزم
کجاست سوخته ای تا دهد حیات مرا
که من به خرده جان چون شرار می لرزم
وطن به عزت غربت نمی رود از دل
چو آب در گهر شاهوار می لرزم
اگر چه هست گناه من از شمار افزون
همان ز پرسش روز شمار می لرزم
چه سرو تهمت آزادگی است بر من بار
که من به برگ خود افزون زبار می لرزم
خط مسلمی آفت است بی برگی
تو از خزان و من از نوبهار می لرزم
به راستی نتوان شد ز تیر مار ایمن
من از مساعدت روزگار می لرزم
به لاله زار نلرزد دل صبا صائب
چنین که من به دل داغدار می لرزم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز بیم هجر شب وصل یار می لرزم
میان بحر ز بیم کنار می لرزم
هوش مصنوعی: از ترس جدایی از یارم، در شب وصال او میلرزم و مثل این که در دریای پرموج هستم، از ترس نزدیک شدن به ساحل میلرزم.
یکی است نسبت هجران و وصل با دل من
به یک قرار من بیقرار می لرزم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری و اتحاد با معشوق حالتی ناپایدار و لرزان دارد؛ هر دو حالت برای من به یک اندازه مهم و تاثیرگذارند.
زمین ز زلزله برخود چنان نمی لرزد
که من ز جلوه آن شهسوار می لرزم
هوش مصنوعی: زمین به خاطر زلزلهای که رخ میدهد، اینقدر نلرزد که من از زیبایی و جلوه آن جوانمرد میلرزم.
شود ز سبزه بیگانه خون گل پامال
ز خط سبز بر آن گلعذار می لرزم
هوش مصنوعی: از میان سبزهها و گیاهان، خون گل پایمال میشود، و من از خط سبز روی آن چهره گل، دچار لرزش و تکان میشوم.
به یک جهان دل بیتاب، رشته ای چه کند
بر آن دو سلسله مشکبار می لرزم
هوش مصنوعی: دل بیتاب من که به یک دنیا میلرزد، چه نیازی به رشتهای دارد که بر آن دو خط مشکین قرار بگیرد؟
کمان سخت پر و بال تیر می گردد
ز بیم هجر در آغوش یار می لرزم
هوش مصنوعی: کمان به خاطر ترس از جدایی، تیر را در آغوش یار به شدت میلرزد.
چنان که بیجگر از غم به خویش می لرزد
من از مشاهده غمگسار می لرزم
هوش مصنوعی: من از دیدن کسی که برای دیگران تسکین دهنده غم و اندوه است، به اندازه کسی که از درد و رنج خود میلرزد، متاثر و نگران میشوم.
کجاست سوخته ای تا دهد حیات مرا
که من به خرده جان چون شرار می لرزم
هوش مصنوعی: کجاست آن کسی که با وجود سوختگیاش میتواند به من زندگی بدهد؟ چون من با هر لحظه از زندگیام مانند شمعی در حال لرزیدن هستم.
وطن به عزت غربت نمی رود از دل
چو آب در گهر شاهوار می لرزم
هوش مصنوعی: وطن هیچ وقت از دل فراموش نمیشود، حتی اگر در دوری و غربت باشیم. مانند آب که در دل گوهر، آرام و لرزان است، احساس تعلق به وطن همیشه در دل ما وجود دارد.
اگر چه هست گناه من از شمار افزون
همان ز پرسش روز شمار می لرزم
هوش مصنوعی: هرچند که گناهان من بسیار است و شمارش آنها دشوار، اما از اینکه در روز حساب مورد سؤال قرار بگیرم میترسم.
چه سرو تهمت آزادگی است بر من بار
که من به برگ خود افزون زبار می لرزم
هوش مصنوعی: این نوشته به نوعی از احساس عدم استقامت و ضعف در خود اشاره دارد. گوینده خود را به درخت سرو تشبیه کرده و نشان دهنده تحمل سختیها و فشارهایی است که بر او وارد میشود. او احساس میکند که بر اثر این فشارها، حتی به میزان برگهایش نیز دچار لرزش و ناپایداری شده است. این بیان میتواند نمادی از آزادی و شرافت، و در عین حال نشاندهنده fragility (نازکی) و آسیبپذیری در برابر مشکلات باشد.
خط مسلمی آفت است بی برگی
تو از خزان و من از نوبهار می لرزم
هوش مصنوعی: به نظر میرسد در زندگی، نشانههای واضحی وجود دارند که میتوانند از مشکلات و خطرات خبر بدهند. تو که در زمان خاصی از سال به سر میبری و هنوز رنگ و زیبایی خود را حفظ کردهای، در واقع به نوعی در امان از مشکلات هستی. اما من که در زمان دیگری هستم و در حال تجربه فصل جدیدی هستم، از این تغییرات به شدت نگران و مضطرب هستم.
به راستی نتوان شد ز تیر مار ایمن
من از مساعدت روزگار می لرزم
هوش مصنوعی: به حقیقت نمیتوان از آسیبهای زندگی در امان بود و از کمکهای روزگار همیشه ترس دارم.
به لاله زار نلرزد دل صبا صائب
چنین که من به دل داغدار می لرزم
هوش مصنوعی: دل نسیم به خاطر زیبایی لاله زار نمیلرزد، اما من به خاطر درد و رنجی که در دلم دارم، همواره در نوا هستم.