گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۲۰

کنون که با تو مکان در یک انجمن دارم
هزار مرحله ره تا به خویشتن دارم
مدار رزق به اقبال قسمت است که من
در آستین شکر و زهر در دهن دارم
ز صبح مهر تمنا کنم چه ساده دلم
که چشم بخیه ز سر رشته کفن دارم
چو گردباد غبار دل است جامه من
به مرگ و زیست بس است این قبا که من دارم
سپر ز شبنم گل کرده ام ز ساده دلی
سر مجادله با مهر تیغ زن دارم
نمی شود سر خود در سخن نکنم
چو خامه زخم نمایانی از سخن دارم
سپر فکندن من گرد من حصار بس است
به این سلاح چه پروای تیغ زن دارم
مرا به جوشن داودی احتیاجی نیست
ز جان سخت زره زیر پیرهن دارم
چو شمع صبح بپا افتاده ام صائب
سر وداع حریفان انجمن دارم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کنون که با تو مکان در یک انجمن دارم
هزار مرحله ره تا به خویشتن دارم
هوش مصنوعی: حالا که در یک مکان و جمع با تو هستم، برای رسیدن به خودم، هزاران مرحله و مسیر در پیش رو دارم.
مدار رزق به اقبال قسمت است که من
در آستین شکر و زهر در دهن دارم
هوش مصنوعی: سرنوشت و روزی هر کس به شانس و اقبال او بستگی دارد؛ من در درون خود موضوعات خوشایند و ناخوشایند را همزمان دارم.
ز صبح مهر تمنا کنم چه ساده دلم
که چشم بخیه ز سر رشته کفن دارم
هوش مصنوعی: از صبح با اشتیاق خواهان تو هستم، چه ساده‌دل هستم که نگاه‌ام مانند دوختن سرِ رشته‌ی کفن، به تو گره خورده است.
چو گردباد غبار دل است جامه من
به مرگ و زیست بس است این قبا که من دارم
هوش مصنوعی: دل من به اندازه‌ای پر از غبار و نابسامانی است که مانند یک گردباد حس می‌شود. همچنان که من در زندگی و مرگ با این لباس و حالت کنار می‌آیم، همین لباس و پوشش برای من کافی است.
سپر ز شبنم گل کرده ام ز ساده دلی
سر مجادله با مهر تیغ زن دارم
هوش مصنوعی: من از روی سادگی، خود را به سپر شبنم مانند گل درآورده‌ام و حالا درگیری و چالش با عشق را در درونم حس می‌کنم.
نمی شود سر خود در سخن نکنم
چو خامه زخم نمایانی از سخن دارم
هوش مصنوعی: نمی‌توانم بدون صحبت کردن، سکوت کنم؛ زیرا مانند مدادی که زخم‌ها را نشان می‌دهد، آثار سخن در من وجود دارد.
سپر فکندن من گرد من حصار بس است
به این سلاح چه پروای تیغ زن دارم
هوش مصنوعی: وقتی که من خود را در دور خود بگذارم، دیگر نیازی به سپر ندارم، زیرا با این وضعیت از ضربات خطرناکی که ممکن است به من برسد، بی‌نصیب می‌مانم.
مرا به جوشن داودی احتیاجی نیست
ز جان سخت زره زیر پیرهن دارم
هوش مصنوعی: من به زره مخصوصی که به جوشن داودی معروف است نیازی ندارم، چون از جان سخت و مقاومی که در دلم دارم، به عنوان سپر و محافظ زیر لباس خود استفاده می‌کنم.
چو شمع صبح بپا افتاده ام صائب
سر وداع حریفان انجمن دارم
هوش مصنوعی: مانند روشنایی صبح که به آرامی از خواب بیدار می‌شود، من نیز در این لحظه ایستاده‌ام و به آرامی از دوستان و همنشینان خود خداحافظی می‌کنم.