غزل شمارهٔ ۵۷۱۷
ز جوش عشق تو میخانه در بغل دارم
بهشتی از دل دیوانه در بغل دارم
ز تیر ناز تو دایم چو سینه ترکش
شب دراز پریخانه در بغل دارم
غم جهان نتواند به گرد من گردید
که شیشه در کف و پیمانه در بغل دارم
خراب حالی من دورباش چشم بدست
وگرنه گنج چو ویرانه در بغل دارم
از آن به جستن من پا ز سر کند غواص
که چون صدف در یکدانه در بغل دارم
چو رفته است مرا از خمار دست از کار
ازین چه سود که میخانه در بغل دارم
در انتظار بهارند اهل ظاهر و من
بهاری از دل دیوانه در بغل دارم
به فکر سنگدلان در نماز مشغولم
درون کعبه صنمخانه در بغل دارم
به دام می کشدم لذت گرفتاری
و گرنه از دل خود دانه در بغل دارم
چو چشم اگر چه به ظاهر دو دست من خالی است
هزار گوهر یکدانه در بغل دارم
جواب آن غزل است این که گفته است مطیع
کلید کعبه و بتخانه در بغل دارم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز جوش عشق تو میخانه در بغل دارم
بهشتی از دل دیوانه در بغل دارم
هوش مصنوعی: از شدت عشق تو، من میخانهای در آغوش دارم و دلی دیوانه که بهشتی است، در دل خود نگهداشتهام.
ز تیر ناز تو دایم چو سینه ترکش
شب دراز پریخانه در بغل دارم
هوش مصنوعی: به خاطر تیر ناز و زیبایی تو، همیشه مانند شبهای طولانی، غم و درد در دل دارم و مانند پرندهای که در قفس نگهداری میشود، برای تو احساس یاس و تنهایی میکنم.
غم جهان نتواند به گرد من گردید
که شیشه در کف و پیمانه در بغل دارم
هوش مصنوعی: غم و اندوه دنیا نمیتواند به من نزدیک شود، زیرا در دستم شیشهای دارم و در بغلام پیمانهای.
خراب حالی من دورباش چشم بدست
وگرنه گنج چو ویرانه در بغل دارم
هوش مصنوعی: حال خراب من را از نظر بد دور نگهدار، و گرنه گنجی که در دل دارم مانند ویرانهای خواهد بود که در آغوش دارم.
از آن به جستن من پا ز سر کند غواص
که چون صدف در یکدانه در بغل دارم
هوش مصنوعی: غواص برای پیدا کردن دریاچهای که در آن گنج وجود دارد، به زحمت و با جدیت تلاش میکند. او نمیداند که من یک گنج ارزشمند را در دستانم دارم، مانند دانهای که در صدف پنهان شده است.
چو رفته است مرا از خمار دست از کار
ازین چه سود که میخانه در بغل دارم
هوش مصنوعی: وقتی که حالت نشئگی و شادابی از دست رفته است و توان کار کردن ندارم، داشتن میخانه در کنارم چه فایدهای دارد؟
در انتظار بهارند اهل ظاهر و من
بهاری از دل دیوانه در بغل دارم
هوش مصنوعی: اهل ظاهر منتظر رسیدن بهار هستند، اما من در درون خود شوق و احساس بهار را حس میکنم و آن را در دل دارم.
به فکر سنگدلان در نماز مشغولم
درون کعبه صنمخانه در بغل دارم
هوش مصنوعی: من در نماز مشغول فکر کردن به دلهای سخت و بیرحم هستم، در حالی که درون کعبه، یک بت را در آغوش دارم.
به دام می کشدم لذت گرفتاری
و گرنه از دل خود دانه در بغل دارم
هوش مصنوعی: من از لذت گرفتار شدن در دام بهرهمند میشوم، وگرنه دلم پر از عشق و احساسات است که نمیتوانم آنها را پنهان کنم.
چو چشم اگر چه به ظاهر دو دست من خالی است
هزار گوهر یکدانه در بغل دارم
هوش مصنوعی: هرچند به نظر میرسد که در ظاهر هیچ چیزی ندارم و دستهایم خالی است، اما در درونم گنجینههای ارزشمندی را در آغوش دارم.
جواب آن غزل است این که گفته است مطیع
کلید کعبه و بتخانه در بغل دارم
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که من خود را به گونهای تربیت کردهام که میتوانم به خوبی از هر دو جنبه زندگی استفاده کنم. به این ترتیب، در دست دارم دو نماد مهم، یکی کلید کعبه که نشاندهنده مذهب و دیانت است و دیگری بتخانه که نماد فرهنگ و دنیای متفاوت است. این تعبیر نشان میدهد که میتوان در بین دو دنیای مختلف و متضاد زندگی کرد و از هر کدام بهره برد.