غزل شمارهٔ ۵۷۱۵
به حرف و صوف ز لب مهر از چه بردارم
که پیش تیغ حوادث همین سپر دارم
درین ریاض من آن عندلیب دلگیرم
که در بهار سر خود به زیر پر دارم
سپهر مجمر و انجم سپند می گردد
اگر برون دهم آهی که در جگر دارم
مرا از زخم زبان نیست غم ز دل سیهی
چو خون مرده فراغت ز نیشتر دارم
میان اهل خرابات چون سفید شوم
که من ز بیخبریهای خود خبر دارم
اگر چه هر دو جهان را نثار او کردم
به پشت پای خجالت همان نظر دارم
کریم غافل از افتادگان نمی گردد
به پای خم چو سبو دست زیر سر دارم
ز تیغ راهزن از پیروی نمی ترسم
که من ز راهنما پیش رو سپر دارم
مگر ز گمشده خود خبر توانم یافت
هزار قافله اشک در سفر دارم
چنین که قافله عمر می رود به شتاب
کجاست فرصت آنم که توشه بردارم
ز بحر اگر چه ساحل رسیده ایم صائب
همان ملاحظه از موجه خطر دارم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به حرف و صوف ز لب مهر از چه بردارم
که پیش تیغ حوادث همین سپر دارم
هوش مصنوعی: به چه دلیل باید از سخن و موعظه لذتبخشم بگذرم، وقتی که همین سپر را در برابر بلایای زندگی دارم؟
درین ریاض من آن عندلیب دلگیرم
که در بهار سر خود به زیر پر دارم
هوش مصنوعی: در این باغ، من مانند پرندهای غمگین هستم که در بهار سرم را زیر بال خود پنهان کردهام.
سپهر مجمر و انجم سپند می گردد
اگر برون دهم آهی که در جگر دارم
هوش مصنوعی: اگر من آهم را از دل بیرون بیاورم، آسمان مانند شمعی روشن و ستارهها مانند آتشدان میشوند.
مرا از زخم زبان نیست غم ز دل سیهی
چو خون مرده فراغت ز نیشتر دارم
هوش مصنوعی: من از زخمهای زبانی که دیگران به من میزنند ناراحتی ندارم، چرا که مانند خون مرده از درد و رنجِ عمیق رهایی یافتهام.
میان اهل خرابات چون سفید شوم
که من ز بیخبریهای خود خبر دارم
هوش مصنوعی: در میان کسانی که در عالم مستی و نابخردی زندگی میکنند، اگر روزی به موقعیت بالایی برسم، این را میدانم که از نادانیهای خود آگاه هستم.
اگر چه هر دو جهان را نثار او کردم
به پشت پای خجالت همان نظر دارم
هوش مصنوعی: هرچند که من تمام زندگیام را فدای او کردهام، اما هنوز هم به خاطر احساس خجالت، نتوانستهام به او نزدیک شوم و همچنان از او دورم.
کریم غافل از افتادگان نمی گردد
به پای خم چو سبو دست زیر سر دارم
هوش مصنوعی: خداوند بخشنده و مهربان نسبت به افرادی که به زمین افتادهاند بیتوجه نیست و مانند کسی نیست که به خاطر سویی خم شده باشد. من نیز با زیر سر داشتن دست خود، به حال کسانی که نیاز دارند، اهمیت میدهم.
ز تیغ راهزن از پیروی نمی ترسم
که من ز راهنما پیش رو سپر دارم
هوش مصنوعی: من از دزدان و راهزنان نمیترسم، زیرا من قبل از آنها یک راهنما دارم که مرا محافظت میکند.
مگر ز گمشده خود خبر توانم یافت
هزار قافله اشک در سفر دارم
هوش مصنوعی: آیا میتوانم از گمشدهام خبری به دست آورم؟ در این راه هزاران قافله اشک و غم همراه خود دارم.
چنین که قافله عمر می رود به شتاب
کجاست فرصت آنم که توشه بردارم
هوش مصنوعی: عمر انسان به سرعت در حال گذر است و فرصتی برای آمادهسازی و جمعآوری توشه برای سفر آینده وجود ندارد.
ز بحر اگر چه ساحل رسیده ایم صائب
همان ملاحظه از موجه خطر دارم
هوش مصنوعی: با وجود این که به ساحل رسیدهایم، من هنوز نگران خطرات ناشی از دریا هستم.