گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۱۱

جمال یوسف ازین تیره خاکدان دیدم
عبیر پیرهن از گرد کاروان دیدم
ربود خواب ترا در کنارم از مستی
ترا چنان که دلم خواست آنچنان دیدم
جز این که آب شدم دست شستم از هستی
دگر چه بهره چو شبنم زگلستان دیدم
ز شست صاف نشد تیر راست را روزی
گشایشی که من از خانه چون کمان دیدم
دل گرفته من چون ز باغ بگشاید
که در گشودن در روی باغبان دیدم
برابرست به عیش تمام روی زمین
که روی خویش برآن خاک آستان دیدم
از آن گذشت به خمیازه عمر من چو کمان
که من ز دور گردی از نشان دیدم
میانه وطن وغربت است بادیه ها
منم که داغ غریبی در آشیان دیدم
چو گردباد نفس می کشم غبارآلود
ز بس که کلفت ازین تیره خاکدان دیدم
جواب آن غزل حاذق است این صائب
بهار دیدم و گل دیدم و خزان دیدم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جمال یوسف ازین تیره خاکدان دیدم
عبیر پیرهن از گرد کاروان دیدم
هوش مصنوعی: من زیبایی یوسف را در این خاکدان تاریک مشاهده کردم و عطر پیراهن او را از گرد و غبار کاروان حس کردم.
ربود خواب ترا در کنارم از مستی
ترا چنان که دلم خواست آنچنان دیدم
هوش مصنوعی: در کنارم خواب تو را به خاطر مستی‌ات ربود و من آنچنان که دلم می‌خواست، تو را دیدم.
جز این که آب شدم دست شستم از هستی
دگر چه بهره چو شبنم زگلستان دیدم
هوش مصنوعی: غیر از این که من خود را به گونه‌ای متلاشی کرده‌ام و از وجودم دست برداشته‌ام، چه سودی می‌توانم داشته باشم وقتی مانند شبنم از گلستان بهره‌مند شدم؟
ز شست صاف نشد تیر راست را روزی
گشایشی که من از خانه چون کمان دیدم
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که تیر را نمی‌توان با شست صاف کرد، همان‌طور که من از خانه بیرون آمدم و دیدم که کمان تمام می‌شود.
دل گرفته من چون ز باغ بگشاید
که در گشودن در روی باغبان دیدم
هوش مصنوعی: دل من مانند حالتی است که وقتی در باغ باز می‌شود، به یاد می‌آورم که وقتی در را می‌گشاید، چهره باغبان را دیده‌ام.
برابرست به عیش تمام روی زمین
که روی خویش برآن خاک آستان دیدم
هوش مصنوعی: تمام لذت‌های دنیا برای من برابر است با دیدن روی تو که بر آن خاک آستان قرار دارد.
از آن گذشت به خمیازه عمر من چو کمان
که من ز دور گردی از نشان دیدم
هوش مصنوعی: زندگی من مانند کمان است که با خمیدگی‌اش نشان می‌دهد چقدر از مسیر اصلی دور افتاده‌ام. در واقع، عمرم به شکل خمیازه‌ای گذشت که از دور به آن نگریستم و ناپایداری و کمبود ثبات آن را مشاهده کردم.
میانه وطن وغربت است بادیه ها
منم که داغ غریبی در آشیان دیدم
هوش مصنوعی: در بین وطن و غربت، من کسی هستم که در کنار خانواده‌ام، درد و ناراحتی غربت را تجربه کرده‌ام.
چو گردباد نفس می کشم غبارآلود
ز بس که کلفت ازین تیره خاکدان دیدم
هوش مصنوعی: من مانند گردباد نفس می‌کشم و به خاطر دیدن کثیفی‌های بسیار از این دنیای تیره و تار، غبارآلود شده‌ام.
جواب آن غزل حاذق است این صائب
بهار دیدم و گل دیدم و خزان دیدم
هوش مصنوعی: این شعر نشان‌دهنده تجربه‌های گوناگون شاعر از فصول مختلف طبیعت است. او به زیبایی بهار، شکوفه‌ها و گل‌ها اشاره می‌کند و همچنین به خزان، که نماد تغییر و زوال است. این روند فصلی نمادی از چرخه زندگی و تحولات آن است. شاعر به این ترتیب دانش و مهارت خود را در بیان احساسات و وضعیت‌های مختلف به نمایش می‌گذارد.