غزل شمارهٔ ۵۷۰۹
اگر دو روز درین تیره خاکدان ماندم
گمان مبر که ز پرواز لامکان ماندم
به بازگشت رفیقان امیدها دارم
اگر چه خفته به دنبال کاروان ماندم
به بوی وصل گل از آشیان سفر کردم
به وصل گل نرسیدم ز آشیان ماندم
من کناره طلب را که چشم بندی کرد
که همچو نقطه پرگار در میان ماندم
چنان که معنی نازک ز نارسایی لفظ
نهفته ماند درین تنگنا چنان ماندم
نصیب کام و دهانی نگشت میوه من
چو بار سرو درین باغ و بوستان ماندم
ز گل نسیم سبکدست دفتری وا کرد
که من خموش چو سوسن به صد زبان ماندم
برای زاد سفر نه حضور خاطر بود
اگر دو روز درین تیره خاکدان ماندم
غرور جمع روان شد راه توفیق است
گذشتم از دو جهان تا ز کاروان ماندم
ز فکر جسم نپرداختم به جان صائب
ز صد شکار به یک مشت استخوان ماندم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر دو روز درین تیره خاکدان ماندم
گمان مبر که ز پرواز لامکان ماندم
هوش مصنوعی: اگر دو روز در این دنیای تیره و خاکی بمانم، این تصور را نکن که از پرواز و اوجگیری در جهانهای دیگر باز ماندهام.
به بازگشت رفیقان امیدها دارم
اگر چه خفته به دنبال کاروان ماندم
هوش مصنوعی: به دوستانی که امیدوارم روزی برگردند، امید دارم، حتی اگر اکنون در خواب و بیخبر از کاروان زندگی مانده باشم.
به بوی وصل گل از آشیان سفر کردم
به وصل گل نرسیدم ز آشیان ماندم
هوش مصنوعی: به خاطر عطر گل تصمیم به ترک خانه گرفتم، اما به وصال گل نرسیدم و هنوز در خانه ماندهام.
من کناره طلب را که چشم بندی کرد
که همچو نقطه پرگار در میان ماندم
هوش مصنوعی: در این بیت، گویا شخص احساس میکند که به خاطر یک جاذبه یا فریبنده، از وضعیت دلخواه خود دور شده و در حالی که میخواهد به سوی هدفی برود، در میانه راه گم شده است. او مانند یک نقطه پرگار در مرکز قرار گرفته و نمیتواند به اطراف حرکت کند یا انتخابی کند. این احساس، نشاندهنده نوعی آشفتگی یا تردید در رسیدن به مقصود دلخواه است.
چنان که معنی نازک ز نارسایی لفظ
نهفته ماند درین تنگنا چنان ماندم
هوش مصنوعی: به گونهای که مفهوم لطیف به دلیل نارسایی واژهها در این شرایط سخت و محدود، ناگفته باقی ماند، من نیز به همین شکل در این وضعیت ماندم.
نصیب کام و دهانی نگشت میوه من
چو بار سرو درین باغ و بوستان ماندم
هوش مصنوعی: من در این باغ و بوستان مانند درخت سرو هستم، اما خوشبختی و لذتهای زندگی به من نرسیده و میوهای از زحماتم نصیبم نشده است.
ز گل نسیم سبکدست دفتری وا کرد
که من خموش چو سوسن به صد زبان ماندم
هوش مصنوعی: نسیمی ملایم از گل آمد و دفتری را باز کرد. من هم مثل سوسن، در سکوت ماندم و حس و حال خود را به هزار زبان بیان کردم.
برای زاد سفر نه حضور خاطر بود
اگر دو روز درین تیره خاکدان ماندم
هوش مصنوعی: اگر دو روز در این دنیای تاریک و مادی بمانم، تنها برای آن است که زاد و توشهای برای سفر آیندهام آماده کنم؛ نه اینکه بخواهم در اینجا بمانم و یاد و خاطرهای داشته باشم.
غرور جمع روان شد راه توفیق است
گذشتم از دو جهان تا ز کاروان ماندم
هوش مصنوعی: غرور را کنار گذاشتن، مسیر موفقیت است. من از هر دو دنیا عبور کردهام تا به کاروان نرسم و در آن باقی بمانم.
ز فکر جسم نپرداختم به جان صائب
ز صد شکار به یک مشت استخوان ماندم
هوش مصنوعی: من از دنیای مادی جدا نشدهام و حتی با وجود شکارهای بسیار، در نهایت تنها به یک تکه استخوان بسنده کردم.