گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۰۱

به توبه راهنمون گشت باده نابم
کمند دولت بیدار شد رگ خوابم
مرا به گوشه ظلمت سرای خود ببرید
که زخم دیده نمکسود شد ز مهتابم
به پای خم برسانید سجده ای از من
که زنده در ته دیوار کرد محرابم
چه عقده وا شود از دل به زهد خشک مرا
چه دانه خرد کند آسیای بی آبم
به حکمت از لب من مهر خامشی بردار
که پر چو کوزه سربسته از می نابم
من رمیده کجا تنگنای چرخ کجا
حریف شیشه سر بسته نیست سیمابم
ز من تلاطم این بحر بیکنار مپرس
که خوشتر از کمر وحدت است گردابم
شده است یک گره از پیچ و تاب رشته من
هنوز چرخ سبکدست می دهد تابم
نشد به یار رسد نامه شکایت من
غبار گشت به نزدیک بحر سیلابم
زبان شکوه بود سبزه تخم سوخته را
از آن نمی دهد این چرخ شیشه دل آبم
ز چشم شور فلک امن نیستم صائب
و گر نه در گذر سیل می برد خوابم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به توبه راهنمون گشت باده نابم
کمند دولت بیدار شد رگ خوابم
هوش مصنوعی: با نوشیدن باده‌ی ناب، سرنوشت من به خوبی رقم خورد و حالا به سمت توبه می‌روم، دلم بیدار شده و آماده است تا به خواب عمیق نرود.
مرا به گوشه ظلمت سرای خود ببرید
که زخم دیده نمکسود شد ز مهتابم
هوش مصنوعی: مرا به جایی تاریک و دور از نور ببرید، چرا که جراحت‌هایم از روشنایی ماه بهبود یافته و دوباره آسیب‌دیده شده‌اند.
به پای خم برسانید سجده ای از من
که زنده در ته دیوار کرد محرابم
هوش مصنوعی: بخشی از وجودم را به احترام به پای جایگاه مقدس خم کنید، چرا که زنده‌ام اما در دل دیوار، محل عبادت و راز و نیازم قرار دارد.
چه عقده وا شود از دل به زهد خشک مرا
چه دانه خرد کند آسیای بی آبم
هوش مصنوعی: دل من از زهد خشک و بی‌روح چیزی نمی‌گیرد و به جای اینکه از این شرایط آزاد شود، بیشتر در تنگنا قرار می‌گیرد. همچون آسیابی که بی‌آب است و نمی‌تواند دانه‌ای را خرد کند، من نیز در این وضعیت گرفتار شده‌ام و نمی‌توانم به آرامش برسم.
به حکمت از لب من مهر خامشی بردار
که پر چو کوزه سربسته از می نابم
هوش مصنوعی: از آنجایی که لبان من پر از حکمت است، سکوت را کنار بگذار و بگذار نوشیدن از کلمات من که مانند می ناب در یک کوزه بسته است، ممکن شود.
من رمیده کجا تنگنای چرخ کجا
حریف شیشه سر بسته نیست سیمابم
هوش مصنوعی: من از زندگی دورم و نمی‌توانم در این دنیای پر از مشکلات و سختی‌ها جایگاهی بیابم. نه کسی می‌تواند مرا درک کند و نه می‌توانم با این شرایط سازگار شوم، چون مثل جیوه هستم که در دست نمی‌ماند.
ز من تلاطم این بحر بیکنار مپرس
که خوشتر از کمر وحدت است گردابم
هوش مصنوعی: از من نپرس که چه چیز باعث تلاطم این دریای آرام می‌شود، زیرا گرداب این دریا از زیبایی‌های وحدت و یکپارچگی بیشتر است.
شده است یک گره از پیچ و تاب رشته من
هنوز چرخ سبکدست می دهد تابم
هوش مصنوعی: رشته‌ام به خاطر پیچ و خم‌هایی که دارد، گره خورده، اما هنوز هم می‌توانم با آرامش و سبکی بچرخم و به حرکت ادامه دهم.
نشد به یار رسد نامه شکایت من
غبار گشت به نزدیک بحر سیلابم
هوش مصنوعی: نامه‌ام به معشوق نرسید و در نتیجه، دل شدم چون غبار که به کنار دریا می‌روم و در هیجان و طغیان قرار دارم.
زبان شکوه بود سبزه تخم سوخته را
از آن نمی دهد این چرخ شیشه دل آبم
هوش مصنوعی: زبان درد و ناله‌ است، مانند سبزی که از دانه سوخته رشد نمی‌کند. این روزگار ظالم، دل شفاف من را آبی نمی‌کند.
ز چشم شور فلک امن نیستم صائب
و گر نه در گذر سیل می برد خوابم
هوش مصنوعی: من از نگاه بد آسمان در امان نیستم و اگر نه، خواب من را در طوفان می‌برد.