گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۹۸

سبک به چشم تو از شیوه وفا شده‌ام
سزای من که به بیگانه آشنا شده‌ام
کسی به خاک چو من گوهری نیندازد
به سهو از گره روزگار وا شده‌ام
ز خون شکوه دهانم پرست چون سوفار
خدنگ راست روم از هدف خطا شده‌ام
ملایمت شکند شاخ تندخویان را
ز خار نیست غمم تا برهنه‌پا شده‌ام
کیم من و چه بود رزق همچو من موری
که بار خاطر این هفت آسیا شده‌ام
نمک به دیده من رنگ خواب می‌ریزد
ز چشم سرمه‌فریب تو تا جدا شده‌ام
هنوز نقش تعلق به لوح دل باقی است
ز فقر نیست که قانع به بوریا شده‌ام
به ناله چون جرسم صد زبان آهن هست
ز بیم خوی تو چون غنچه بی‌صدا شده‌ام
ز هیچ هم‌نفسی روی دل نمی‌بینم
چو پشت آینه زان روی بی‌صفا شده‌ام
میان اهل سخن امتیاز من صائب
همین بس است که با طرز آشنا شده‌ام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سبک به چشم تو از شیوه وفا شده‌ام
سزای من که به بیگانه آشنا شده‌ام
هوش مصنوعی: به خاطر وفاداری که دارم، به نظر می‌رسد در نگاه تو به گونه‌ای سبک و بی‌اهمیت جلوه می‌کنم، زیرا من به کسی که بیگانه است، مهر و علاقه نشان داده‌ام.
کسی به خاک چو من گوهری نیندازد
به سهو از گره روزگار وا شده‌ام
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند من در دل خاک ارزشی ندارد که به‌سادگی از دست برود. من از مشکلات روزگار آزاد شده‌ام و دیگر در بند آنها نیستم.
ز خون شکوه دهانم پرست چون سوفار
خدنگ راست روم از هدف خطا شده‌ام
هوش مصنوعی: از خون دل، دهانم پر از شکایت است، مانند تیری که به هدف نمی‌خورد، من هم از هدف دور شده‌ام.
ملایمت شکند شاخ تندخویان را
ز خار نیست غمم تا برهنه‌پا شده‌ام
هوش مصنوعی: نرمی و ملایمت می‌تواند سنگینی و تندی افراد خشن را بشکند. من از کسی ناراحت نیستم، چون که با پای برهنه، به راحتی می‌توانم از خارها عبور کنم.
کیم من و چه بود رزق همچو من موری
که بار خاطر این هفت آسیا شده‌ام
هوش مصنوعی: من کیستم و روزگارم چه بوده است، مانند موری که بار سنگین این هفت آسیا را بر دوش کشیده‌ام.
نمک به دیده من رنگ خواب می‌ریزد
ز چشم سرمه‌فریب تو تا جدا شده‌ام
هوش مصنوعی: چشم من به یاد تو همیشه پر از اشک است و آن اشک‌ها به یاد تو، رنگ خواب و خیال به خود می‌گیرد، زیرا که من از تو جدا شده‌ام.
هنوز نقش تعلق به لوح دل باقی است
ز فقر نیست که قانع به بوریا شده‌ام
هوش مصنوعی: هنوز اثر وابستگی و تعلقات در قلب من باقی‌ست. به خاطر فقر و تنگ‌دستی نیست که به زندگی ساده و بی‌خبر از خواسته‌هایم راضی شده‌ام.
به ناله چون جرسم صد زبان آهن هست
ز بیم خوی تو چون غنچه بی‌صدا شده‌ام
هوش مصنوعی: من به دلایل بی‌پناهی و به خاطر نگرانی از حضور تو، مانند گل بودم که بدون صدا پژمرده شده‌ام، در حالی که بسان جسمی که صدها زبان دارد، ناله می‌کنم.
ز هیچ هم‌نفسی روی دل نمی‌بینم
چو پشت آینه زان روی بی‌صفا شده‌ام
هوش مصنوعی: من هیچ همدمی ندارم که با او از دل بگویم و مانند پشت آینه، از روی ناپاک خودم به بی‌صفایی افتاده‌ام.
میان اهل سخن امتیاز من صائب
همین بس است که با طرز آشنا شده‌ام
هوش مصنوعی: در بین سخن‌وران، من به واسطه این که با شیوه و زبان مخصوص صحبت آشنا شده‌ام، تفاوت و امتیاز خاصی دارم.