گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۹۷

چو شانه مهر به لب با دو صد زبان زده ام
که دست در کمر زلف دلستان زده ام
درین بساط من آن سیل خانه پردازم
که پشت پای به معموره جهان زده ام
مرا به کنج قفس کیست رهنما گردد
که برق بر خس و خاشاک آشیان زده ام
به گوهرم صدف چرخ می کند تنگی
ز عجز نیست که مهر بر دهان زده ام
شده است خار ندامت جگر خراش مرا
به سهو برگ گلی گر به دشمنان زده ام
ز شرم بی ادبی آب گشته ام هر چند
ز دور بوسه بر آن خاک آستان زده ام
به زور نرم دل آسمان نمی گردد
و گرنه زور مکرر بر این کمان زده ام
حذر کنید ز زخم زبان ناله من
که من ز کوه غم این تیغ برفسان زده ام
ز سرد مهری احباب در ریاض جهان
تمام برگ سفر چون گل خزان زده ام
ز بس به تیر خدنگ تو داده ام پهلو
چو شیر دست به ترکش ز نیستان زده ام
چگونه خون نچکد از کلام من صائب
که تکیه بر دم شمشیر خونچکان زده ام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شانه مهر به لب با دو صد زبان زده ام
که دست در کمر زلف دلستان زده ام
هوش مصنوعی: به مانند شانه‌ای که مهر و محبت را بر لب می‌نشانم، با وجود دوصد سخن و زبان، به یاد عشق و زیبایی دلخواهم، دست در کمر زلف او گذاشته‌ام.
درین بساط من آن سیل خانه پردازم
که پشت پای به معموره جهان زده ام
هوش مصنوعی: من در این دنیا آن چنان به پا گذاشته‌ام که انگار با هر قدمی که برمی‌دارم، شگفتی‌ها و نعمت‌های زندگی را به وجود می‌آورم.
مرا به کنج قفس کیست رهنما گردد
که برق بر خس و خاشاک آشیان زده ام
هوش مصنوعی: کسی نیست که به من بگوید چگونه از این قفس رهایی یابم. من در گوشه‌ای از زندان زندگی می‌کنم و تنها نقطه امید من، نوری است که بر روی علف‌ها و چیزهای بی‌اهمیت می‌تابد.
به گوهرم صدف چرخ می کند تنگی
ز عجز نیست که مهر بر دهان زده ام
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویرسازی زیبایی از وضعیت خود می‌پردازد. او بیان می‌کند که به عنوان یک گوهر ارزشمند، در یک صدف محصور است و این وضعیت به دلیل ناتوانی و عدم توانایی او در ابراز عشق یا احساساتش به وجود آمده است. به عبارتی دیگر، او به خاطر اینکه نتوانسته چیزی بگوید یا عشقش را بیان کند، در تنگنای عاطفی قرار گرفته است.
شده است خار ندامت جگر خراش مرا
به سهو برگ گلی گر به دشمنان زده ام
هوش مصنوعی: در دل من عذاب و پشیمانی مثل خاری به من آسیب می‌زند، و اگر به طور ناخواسته به دشمنان آسیب زده‌ام، همچون برگ گلی است که به آنها برخورد کرده است.
ز شرم بی ادبی آب گشته ام هر چند
ز دور بوسه بر آن خاک آستان زده ام
هوش مصنوعی: به خاطر شرم از بی‌ادبی، به حالت عرق کرده و خجالت‌زده‌ام، هرچند از دور، بوسه‌ای به آن خاک آستان داده‌ام.
به زور نرم دل آسمان نمی گردد
و گرنه زور مکرر بر این کمان زده ام
هوش مصنوعی: به زور نمی‌توان دل آسمان را نرم کرد؛ اگر نه، بارها تلاش کرده‌ام که این کار را انجام دهم.
حذر کنید ز زخم زبان ناله من
که من ز کوه غم این تیغ برفسان زده ام
هوش مصنوعی: مواظب باشید از زخم زبان من که ناله می‌زنم، چون من از درد و رنج زیادی که کشیدم، همچون تیغی برف‌آلود آسیب دیده‌ام.
ز سرد مهری احباب در ریاض جهان
تمام برگ سفر چون گل خزان زده ام
هوش مصنوعی: از سر برودت دوستی و محبت، در چمنزار زندگی، تمام نشانه‌های سفر را مانند برگ‌های پاییزی از دست داده‌ام.
ز بس به تیر خدنگ تو داده ام پهلو
چو شیر دست به ترکش ز نیستان زده ام
هوش مصنوعی: به خاطر تیرهایی که از کمان تو خورده‌ام، مانند شیر زخم خورده‌ام. تا جایی که دست به تیرکمان تو زده‌ام و از چمن زار نیستان برخواسته‌ام.
چگونه خون نچکد از کلام من صائب
که تکیه بر دم شمشیر خونچکان زده ام
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کلام من بی‌اثر باشد، وقتی که به تیزی و خطر یک شمشیر خونین تکیه داده‌ام؟