گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۹۶

چه غوطه ها که درین بحر پر خطر زده ام
که سر چو رشته برون از دل گهر زده ام
به تر دماغی من نیست لاله ای امروز
که یک دو جام ز خونابه جگر زده ام
به یاد پنجه خونین دلخراشان است
ز بیغمی نبود گر گلی به سر زده ام
به مایه داری مژگان خونفشانم نیست
چو برق بر رگ هر ابر نیشتر زده ام
دهن چگونه گشایم به ابر همچو صدف
که پشت دست به دریای پر گهر زده ام
همان نفس ز شفق کرده اند خون به دلم
اگر ز ساده دلی خنده چون سحر زده ام
به جستجو نتوان آن جهان جان را یافت
وگر نه من دو جهان را به یکدگر زده ام
نکرده است کسی جمع شور و شیرین را
منم که برنمک انگشت نیشکر زده ام
نیم چو سرو ز آزادگان، نمی دانم
که دست خود به چه امید بر کمر زده ام
شده است برق خس و خار هستیم صائب
اگر به سوخته ای خنده چون شرر زده ام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه غوطه ها که درین بحر پر خطر زده ام
که سر چو رشته برون از دل گهر زده ام
هوش مصنوعی: در این دنیا، چقدر در مشکلات و چالش‌های سخت غوطه‌ور شده‌ام، به‌گونه‌ای که دل و احساساتم به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و به سمت بیرون آمده‌اند.
به تر دماغی من نیست لاله ای امروز
که یک دو جام ز خونابه جگر زده ام
هوش مصنوعی: امروز لاله‌ای در وجودم نیست که با زیبایی‌اش خوشحالم کند، چون یک یا دو جام از غم و درد قلبم نوشیده‌ام.
به یاد پنجه خونین دلخراشان است
ز بیغمی نبود گر گلی به سر زده ام
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که به خاطر دلخوشی و شادی نمی‌توانیم فراموش کنیم که در گذشته درد و رنج‌هایی وجود داشته است. حتی اگر این روزها از زندگی لذت می‌بریم و خوشحالی‌هایی داریم، باز هم یادآوری آن دردها و بدبختی‌ها در قلب ما باقی مانده است. اگر هم به ظاهر وضعیت خوبی داریم، همچنان نشان‌دهنده مشکلات و مصائب پیشین است.
به مایه داری مژگان خونفشانم نیست
چو برق بر رگ هر ابر نیشتر زده ام
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک است و نمی‌توانم از غم رهایی پیدا کنم، مانند رعد و برق که بر روی ابرها زخم می‌زند و باران را به همراه می‌آورد.
دهن چگونه گشایم به ابر همچو صدف
که پشت دست به دریای پر گهر زده ام
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم به شکوه و زیبایی ابرها سخن بگویم، در حالی که دستم را به دریاهایی پر از جواهرات زده‌ام؟
همان نفس ز شفق کرده اند خون به دلم
اگر ز ساده دلی خنده چون سحر زده ام
هوش مصنوعی: نفس‌هایم از دل شفق سرخی دارند، اگر از سادگی و نیک‌دلی‌ام مانند سحر خندان بوده‌ام، دل من پر از درد و اندوه است.
به جستجو نتوان آن جهان جان را یافت
وگر نه من دو جهان را به یکدگر زده ام
هوش مصنوعی: نمی‌توان برای یافتن حقیقت و ماهیت واقعی روح، به جستجو پرداخت، وگرنه من هر دو دنیا را به هم پیوند زده‌ام.
نکرده است کسی جمع شور و شیرین را
منم که برنمک انگشت نیشکر زده ام
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانسته است زیبایی و لذت شور و شیرین را جمع‌آوری کند، تنها من هستم که بر روی نمک، انگشت نیشکر زده‌ام.
نیم چو سرو ز آزادگان، نمی دانم
که دست خود به چه امید بر کمر زده ام
هوش مصنوعی: مانند سروی، من نیز آزاد و رها هستم، اما نمی‌دانم به چه دلیلی دست خود را بر کمرم گذاشته‌ام.
شده است برق خس و خار هستیم صائب
اگر به سوخته ای خنده چون شرر زده ام
هوش مصنوعی: ما مانند خار و خسی که دچار برق و روشنایی شده‌اند، هستیم. ای صائب، اگر به آتش سوخته‌ای بخندی، همانند شعله‌ای است که من زده‌ام.