گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۸۶

عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم
نمک شور قیامت به جگر تازه کنیم
دست کوتاه کنیم از کمر رشته جان
عهد و پیوند به آن موی کمر تازه کنیم
از سر جان و دل آغوش گشا برخیزیم
بیعت هاله خود را به قمر تازه کنیم
تیشه در دست به جولانگه شیرین تازیم
نام فرهاد به هر کوه و کمر تازه کنیم
بر غبار دل ما صحبت دریا افزود
دست و رویی مگر از آب گهر تازه کنیم
هیچ کس نیست که بر داغ هنر ناخن نیست
چه ضرورست که ما داغ هنر تازه کنیم
منت باده به صد رنگ برآورد مرا
چهره خویش به خوناب جگر تازه کنیم
آن سبکسیر حبابیم درین بحر محیط
که به هر چشم زدن رخت دگر تازه کنیم
این غزل آن غزل خواجه نظیری است که گفت
سینه بر برق گشاییم و جگر تازه کنیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم
نمک شور قیامت به جگر تازه کنیم
هوش مصنوعی: عشق کجاست تا با اشک چشم، نگاه تازه‌ای به دنیا ببخشیم و تلخی‌های زندگی را در دل تازه‌ کنیم؟
دست کوتاه کنیم از کمر رشته جان
عهد و پیوند به آن موی کمر تازه کنیم
هوش مصنوعی: برای ایجاد و حفظ ارتباطی عمیق و مستحکم با کسی که برایمان اهمیت دارد، باید تلاش کنیم و از دست‌یابی به آن هدف دست نکشیم. همچنین باید بار دیگر احساسات و یادآوری‌های شیرینی را که در گذشته داشتیم، زنده کنیم و به آنها احترام بگذاریم.
از سر جان و دل آغوش گشا برخیزیم
بیعت هاله خود را به قمر تازه کنیم
هوش مصنوعی: با تمام وجود و از صمیم قلبمان آماده‌ایم که دست یکدیگر را بگیریم و با هم پیمان جدیدی ببندیم که مانند نوری تازه در زندگی‌مان بدرخشد.
تیشه در دست به جولانگه شیرین تازیم
نام فرهاد به هر کوه و کمر تازه کنیم
هوش مصنوعی: با تیشه در دست، به سرزمین دلپذیر هجوم می‌بریم و نام فرهاد را در هر کوه و دره تازه می‌کنیم.
بر غبار دل ما صحبت دریا افزود
دست و رویی مگر از آب گهر تازه کنیم
هوش مصنوعی: دل ما پر از غبار و کدورت است، گفتگو با دریا تنها برای شستشوی دل و به دست آوردن صفا و تازگی مانند آب گوهر لازم است.
هیچ کس نیست که بر داغ هنر ناخن نیست
چه ضرورست که ما داغ هنر تازه کنیم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نیست که از زخم‌های ناشی از هنر بی‌خبر باشد. بنابراین نیازی نیست که ما زخم جدیدی بر این داغ‌ها بزنیم.
منت باده به صد رنگ برآورد مرا
چهره خویش به خوناب جگر تازه کنیم
هوش مصنوعی: این باده با رنگ‌ها و شکل‌های مختلف، من را به حالت‌های گوناگون برده و من می‌خواهم چهره‌ام را با عمق احساسات و دردهای قلبی‌ام، تازه و زیبا کنم.
آن سبکسیر حبابیم درین بحر محیط
که به هر چشم زدن رخت دگر تازه کنیم
هوش مصنوعی: ما مانند حباب‌های سبک‌سر در این دریا هستیم که در هر لحظه با تغییرات جدیدی روبه‌رو می‌شویم.
این غزل آن غزل خواجه نظیری است که گفت
سینه بر برق گشاییم و جگر تازه کنیم
هوش مصنوعی: این غزل از خواجه نظیر به موضوعی اشاره دارد که در آن به بیان احساساتی عمیق و تند می‌پردازد. شاعر در اینجا به شیوه‌ای تأثیرگذار از بیان عشق و شوق سخن می‌گوید به گونه‌ای که به تجدید نیرو و جانی تازه اشاره دارد. این بیان نشان‌دهنده‌ی حرارت و شدت عواطفی است که در وجود انسان می‌جوشد.