غزل شمارهٔ ۵۶۸۲
چند در پرده دل باده گلنار زنیم
ای خوش آن روز که می بر سر بازار زنیم
چه کند با دل دریایی ما عشق مجاز
چه قدر جوش به یک مشت خس و خار زنیم
نشد از سبحه و زنار گشادی ما را
دست چون زلف مگر بر کمر یار زنیم
سایه با شهپر اقبال هما گستاخ است
خیز تا دست در آن طره طرار زنیم
بیشتر زان که گذاریم درین راه قدم
گوهر آبله را بر محک خار زنیم
چون سررشته آهنگ به دست دگری است
تا به کی ناخن بیهوده بر این تار زنیم
دل پریشان و پریشانتر ازو زلف حواس
به چه جمعیت خاطر در گفتار زنیم
سخت ازین عالم افسرده به تنگ آمده ایم
نان خود چند چو خورشید به دیوار زنیم
دهن تیشه فرهاد به خون شیرین شد
به چه امید دگر تیشه به کهسار زنیم
تا گشودیم نظر، رزق فنا گردیدیم
چون شکوفه به زمین پیش که دستار زنیم
رشته جاذبه مهر به خاک افتاده است
چند چون شبنم گل خیمه به گلزار زنیم
صائب این آن غزل مرشد روم است که گفت
خاک در دیده این عالم غدار زنیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چند در پرده دل باده گلنار زنیم
ای خوش آن روز که می بر سر بازار زنیم
هوش مصنوعی: مدتهاست که در دل خود شراب عشق را پنهان کردهایم. روزی خوش خواهد آمد که این نعمت را با کمال افتخار به نمایش بگذاریم و در دل بازار به دیگران نشان دهیم.
چه کند با دل دریایی ما عشق مجاز
چه قدر جوش به یک مشت خس و خار زنیم
هوش مصنوعی: عشق مجازی چه تأثیری بر دل پرشور و وسیع ما دارد؟ چقدر میتوانیم با یک مقدار ناچیز از بیارزشی و اندوه، خود را به جوش و خروش بیاوریم؟
نشد از سبحه و زنار گشادی ما را
دست چون زلف مگر بر کمر یار زنیم
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم با تسبیح و زنجیر خود را رها کنیم، مگر اینکه دستمان را به دور کمر محبوب بیندازیم.
سایه با شهپر اقبال هما گستاخ است
خیز تا دست در آن طره طرار زنیم
هوش مصنوعی: سایهای که به واسطهی شانس و خوشبختی شکل گرفته، جسور و شجاع است. بیا تا با هم به آن روی زیبا نزدیک شویم و آن را درآغوش بکشیم.
بیشتر زان که گذاریم درین راه قدم
گوهر آبله را بر محک خار زنیم
هوش مصنوعی: در این مسیر که قدم میگذاریم، بیشتر از آنچه فکر میکنیم، مشکلات و موانع را امتحان خواهیم کرد.
چون سررشته آهنگ به دست دگری است
تا به کی ناخن بیهوده بر این تار زنیم
هوش مصنوعی: وقتی که کنترل و هدایت کارها به دست دیگری است، چرا ما بیهوده خود را درگیر جزئیات کنیم؟
دل پریشان و پریشانتر ازو زلف حواس
به چه جمعیت خاطر در گفتار زنیم
هوش مصنوعی: دل ما آشفته است و آشفتهتر از موهای تو، پس چه ضرورتی دارد که در گفتار خود حواس را جمع کنیم؟
سخت ازین عالم افسرده به تنگ آمده ایم
نان خود چند چو خورشید به دیوار زنیم
هوش مصنوعی: در این دنیا از ناامیدی و خستگی به ستوه آمدهایم، چرا که حتی برای به دست آوردن نانمان، ناچاریم آن را با بیفکری به دیوار پرتاب کنیم.
دهن تیشه فرهاد به خون شیرین شد
به چه امید دگر تیشه به کهسار زنیم
هوش مصنوعی: فرهاد که به خاطر عشق شیرین تیشه به کوه میزد، حالا زبانش به خون شیرین آلوده شده و دیگر امیدی برای ادامهی این کار ندارد. در واقع، او دیگر نمیتواند با انگیزه و شوق به کارش ادامه دهد.
تا گشودیم نظر، رزق فنا گردیدیم
چون شکوفه به زمین پیش که دستار زنیم
هوش مصنوعی: وقتی به دنیای اطرافمان نگاه کردیم، متوجه شدیم که زندگیمان به سرعت در حال از بین رفتن است، مثل شکوفهای که بر روی زمین سقوط میکند، پیش از آنکه بتوانیم دستاویزی برای خود فراهم کنیم.
رشته جاذبه مهر به خاک افتاده است
چند چون شبنم گل خیمه به گلزار زنیم
هوش مصنوعی: رشته ارتباط و محبت به زمین افتاده است. چگونه میتوان همچون شبنم بر گل، در میان گلها سرسبزی و زیبایی ایجاد کرد؟
صائب این آن غزل مرشد روم است که گفت
خاک در دیده این عالم غدار زنیم
هوش مصنوعی: صائب به زیبایی میگوید که این غزل از معلمی در روم است که اظهار کردهایم باید بر اثر خیانتهای این دنیا، خاک را به چشم بزنیم. این بیان نشان میدهد که چگونه باید با ناکامیها و فریبهای زندگی کنار بیاییم و مسأله را سادهتر کنیم.