گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۸۱

خیز جان در ره صاحب نفسی افشانیم
مگر از سینه غبار هوسی افشانیم
سرو را نیست جز دست فشاندن باری
ما چه داریم که در پای کسی افشانیم
نیست در طالع ما جرأت دامنگیری
مشت خاکی به ره دادرسی افشانیم
هوس محمل لیلی گرهی بربادست
ما که جان را به نوای جرسی افشانیم
شکری را که به شیرینی جان می گیرند
چه ضرورست به کام مگسی افشانیم
شرم داریم که بال چمن آلوده خویش
غوطه نا داده به خون در قفسی افشانیم
چه بود خرده جان پیش زر گل صائب
به که جان در قدم خار و خسی افشانیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیز جان در ره صاحب نفسی افشانیم
مگر از سینه غبار هوسی افشانیم
هوش مصنوعی: بیدار شو ای جان، بیایید در مسیر راهی که صاحب نفسی قرار دارد، خود را فدای او کنیم؛ شاید بتوانیم از دل و جان خود غبار آرزوها و هوس‌ها را دور کنیم.
سرو را نیست جز دست فشاندن باری
ما چه داریم که در پای کسی افشانیم
هوش مصنوعی: سرو تنها می‌تواند با دست نوازش شود، اما ما چه چیزی داریم که بتوانیم در پای کسی بریزیم؟
نیست در طالع ما جرأت دامنگیری
مشت خاکی به ره دادرسی افشانیم
هوش مصنوعی: ما در سرنوشت خود جرأت نداریم که از هیچ چیز، حتی خاکی که به دست می‌آوریم، برای جلب توجه و رسیدگی دادخواهی استفاده کنیم.
هوس محمل لیلی گرهی بربادست
ما که جان را به نوای جرسی افشانیم
هوش مصنوعی: در آرزوی رسیدن به لیلی، ما در حالتی هستیم که جانمان را به زیبایی و شوقی که در دل داریم، تقدیم می‌کنیم.
شکری را که به شیرینی جان می گیرند
چه ضرورست به کام مگسی افشانیم
هوش مصنوعی: چرا باید شیرینی زندگی را که به سختی به دست می‌آوریم، بیهوده صرف چیزهای ناچیز کنیم؟
شرم داریم که بال چمن آلوده خویش
غوطه نا داده به خون در قفسی افشانیم
هوش مصنوعی: ما شرمنده‌ایم که بال و پر چمن‌زار خود را که آلوده به خون شده، در قفسی رها کنیم و بی‌پروا افشانیم.
چه بود خرده جان پیش زر گل صائب
به که جان در قدم خار و خسی افشانیم
هوش مصنوعی: چه ارزشی دارد جان کوچک ما در برابر طلا و گل، بهتر است که جانمان را در پای خارها و پستی‌ها فدای کنیم.