غزل شمارهٔ ۵۶۷۶
چشم امید به مژگان تر خود داریم
روی خود تازه به آب گهر خود داریم
صحبت ما به نگهبانی دم می گذرد
تیغ بر کف همه جا پشت سر خود داریم
منت پرتو خورشید و پر کاه یکی است
ما که شمعی چو فروغ گهر خود داریم
به گل ابر بهاران نبود دهقان را
این امیدی که به دامان تر خود داریم
نیست بر ناخن ما نقش در آزاری مور
هر چه داریم به لخت جگر خود داریم
قاصد و نامه نباشد سفر عنقا را
گوش بیهوده به راه خبر خود داریم
چیست فردوس که در دیده ما جلوه کند
ما گمانها به غرور نظر خود داریم
گوشه دامن خالی است، که چشمش مرساد!
آنچه از توشه ره بر کمر خود داریم
ما و اندیشه دستار، خدا نپسندد!
به سر دوست اگر فکر سر خود داریم
از عنانداری برق آبله زد دست سحاب
چون عنان دل عاشق سفر خود داریم
خشک گردید و نشد طفلی ازو شیرین کام
خجلت از نخل دل بی ثمر خود داریم
زانهمه قصر که کردیم بنا، قسمت ما
خشت خامی است که در زیر سر خود داریم
خضر این بادیه دنبال خبر می گردد
چه خبر ما ز دل بیخبر خود داریم
پایه حسن توسهل است گر از ماه گذشت
بیش از ین فیض گمان با نظر خود داریم
شعله از عاقبت سیر شرر بیخبرست
چه خبر ما ز دل نو سفر خود داریم
از غباری که ربودیم ز جولانگاهش
منت روی زمین بر نظر خود داریم
صائب آن روز سیه باد که روشن سازیم
برق آهی که نهان در جگر خود داریم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چشم امید به مژگان تر خود داریم
روی خود تازه به آب گهر خود داریم
هوش مصنوعی: ما به مژگان تر خود امید داریم و به تازگی چهره خود را با آب گهر زینت بخشیدهایم.
صحبت ما به نگهبانی دم می گذرد
تیغ بر کف همه جا پشت سر خود داریم
هوش مصنوعی: ما در گفتوگوهایمان همیشه مواظب و هوشیار هستیم و در هر لحظه آمادهایم تا از خود دفاع کنیم.
منت پرتو خورشید و پر کاه یکی است
ما که شمعی چو فروغ گهر خود داریم
هوش مصنوعی: مهم نیست که برکت تابش خورشید و پُر کاه چه قدر تفاوت دارد، چون ما خود نور خود را داریم و به مانند شمعی میدرخشیم.
به گل ابر بهاران نبود دهقان را
این امیدی که به دامان تر خود داریم
هوش مصنوعی: دهقان بهاری به گلنگارههای فصل جدید امیدی ندارد، اما ما هنوز به خیسی و سرسبزی دامن خود امیدواریم.
نیست بر ناخن ما نقش در آزاری مور
هر چه داریم به لخت جگر خود داریم
هوش مصنوعی: ما هیچ تصویر یا علامتی بر ناخن خود نداریم که نشانهای از آزار مورچه باشد. هر چه داریم، تماماً از عمق دل و جان خودمان است.
قاصد و نامه نباشد سفر عنقا را
گوش بیهوده به راه خبر خود داریم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که هیچ پیامرسان یا نامهای وجود ندارد که خبر از سفر پرندهای افسانهای به نام عنقا بیاورد، و ما نیز گوشمان بیهوده منتظر شنیدن اخبار نیست. به عبارت دیگر، ما در انتظار اخبار از یک چیز غیرقابل دسترس و خیالی نیستیم.
چیست فردوس که در دیده ما جلوه کند
ما گمانها به غرور نظر خود داریم
هوش مصنوعی: فردوس چیست که در نظر ما زیبا و جذاب به نظر میآید؟ ما به خاطر غرور و تصوراتی که داریم، چنین تصوری را دربارهاش میسازیم.
گوشه دامن خالی است، که چشمش مرساد!
آنچه از توشه ره بر کمر خود داریم
هوش مصنوعی: در گوشه دامن، جایی خالی وجود دارد که منتظر نگاه اوست! هر آنچه که از سفر زندگی بر دوش خود داریم.
ما و اندیشه دستار، خدا نپسندد!
به سر دوست اگر فکر سر خود داریم
هوش مصنوعی: ما و فکر کردن به پوشش و ظواهر، خدا از این کار راضی نیست! اگر به دوست خود توجه داشته باشیم، دیگر نیازی به نگرانی درباره خودمان نیست.
از عنانداری برق آبله زد دست سحاب
چون عنان دل عاشق سفر خود داریم
هوش مصنوعی: به خاطر خودسری، ابر به دست آبله زخمی شده است. همچنان که دل عاشق، اختیار سفر خود را در دست دارد.
خشک گردید و نشد طفلی ازو شیرین کام
خجلت از نخل دل بی ثمر خود داریم
هوش مصنوعی: خشک و بیثمر شده است و هیچ کودکی از آن شیرینکام نگردیده است. ما از نخل دل خود که میوهای ندارد، شرمگین هستیم.
زانهمه قصر که کردیم بنا، قسمت ما
خشت خامی است که در زیر سر خود داریم
هوش مصنوعی: از تمام کاخی که ساختیم و تلاش کردیم، سهم ما تنها تکهای خام از آجر است که زیر سر داریم.
خضر این بادیه دنبال خبر می گردد
چه خبر ما ز دل بیخبر خود داریم
هوش مصنوعی: خضر در این مسیر به دنبال اخبار و اطلاعات میگردد، اما ما از حال و روز دل خود که هیچ اطلاعی ندارد، بیخبر هستیم.
پایه حسن توسهل است گر از ماه گذشت
بیش از ین فیض گمان با نظر خود داریم
هوش مصنوعی: حسن و زیبایی از سادگی و راحتی به وجود میآید. اگر از ماه فراتر برویم و بیشتر از این فیض بریم، در این مورد فقط با نگاه خودمان گمان میزنیم.
شعله از عاقبت سیر شرر بیخبرست
چه خبر ما ز دل نو سفر خود داریم
هوش مصنوعی: شعلهای که میسوزد، از سرنوشت خود باخبر نیست. ما خود را در سفر جدیدی میبینیم و از دل نگرانیها و چالشهایمان آگاهیم.
از غباری که ربودیم ز جولانگاهش
منت روی زمین بر نظر خود داریم
هوش مصنوعی: از غباری که برای خود جمع کردهایم و از جایی که در آن حرکت میکنیم، به خاطر احترام به زیبایی زمین و نگاه خود، اهمیت میدهیم.
صائب آن روز سیه باد که روشن سازیم
برق آهی که نهان در جگر خود داریم
هوش مصنوعی: آن روز تلخ و افسرده خواهد بود که نتوانیم اشک و غم پنهانی که در دل داریم را به نمایش بگذاریم.