غزل شمارهٔ ۵۶۷۴
گرچه از وعده احسان فلک پیر شدیم
نعمتی بود که از هستی خود سیر شدیم
نیست زین سبز چمن کلفت ما امروزی
غنچه بودیم درین باغ که دلگیر شدیم
حرص در آخر پیری کمر ما را بست
با قد همچو کمان همسفر تیر شدیم
گرچه از کوشش تدبیر نچیدیم گلی
اینقدر بود که تسلیم به تقدیر شدیم
شست آن روز قضا دست ز آبادی ما
که گرفتار به آب و گل تعمیر شدیم
استخوان سوخته ای بود شب هستی ما
دامن صبح گرفتیم طباشیر شدیم
دل خوش مشرب ما داشت جوان عالم را
شد جهان پیر همان روز که ما پیر شدیم
تن ندادیم به آغوش زلیخای هوس
راضی از سلسله زلف به زنجیر شدیم
می چکید از لب ما شیر ز طفلی چون صبح
کزدم گرم چو خورشید جهانگیر شدیم
تنگ شد شهر چون مجنون ز ملامت بر ما
آخر از زخم زبان در دهن شیر شدیم
سالها گرد سر سرو چو قمری گشتیم
تا سزاوار به یک حلقه زنجیر شدیم
ناز یوسف ز سیه رویی خود چون نکشیم
ما که شایسته عفو از ره تقصیر شدیم
صلح گردیم به یک نقش ز نقاش جهان
محو یک چهره چو آیینه تصویر شدیم
گره خاطر صیاد ز دام افزون است
مفت ما بود درین بادیه نخجیر شدیم
گرچه اول مس ما قابل اکسیر نبود
آنقدر سعی نمودیم که اکسیر شدیم
جز ندامت چه بود کوشش ما را حاصل
ما که در صبحدم آماده شبگیر شدیم
صائب آن طفل یتیمیم در آغوش جهان
که به دریوزه به صد خانه پی شیر شدیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه از وعده احسان فلک پیر شدیم
نعمتی بود که از هستی خود سیر شدیم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه زمان ما را پیر کرده است و ما از وعدههای زندگی ناامید شدهایم، اما این نعمتها ما را از خودخواهی و وابستگی به دنبا رها کرده است.
نیست زین سبز چمن کلفت ما امروزی
غنچه بودیم درین باغ که دلگیر شدیم
هوش مصنوعی: در این باغ سرسبز، ما که جوان و نازکدل بودیم، حالا دیگر غمگین و دلگیر شدهایم.
حرص در آخر پیری کمر ما را بست
با قد همچو کمان همسفر تیر شدیم
هوش مصنوعی: حرص و طمع در پیری، باعث شد که ما به شدت تحت فشار قرار بگیریم و مانند کمانی که تیر را در خود میفشارد، در زندگی به مشکل برخوردیم.
گرچه از کوشش تدبیر نچیدیم گلی
اینقدر بود که تسلیم به تقدیر شدیم
هوش مصنوعی: گرچه با تلاش و برنامهریزی نتوانستیم به نتیجهای خوشایند برسیم، اما به همین اندازه راضی شدیم که به سرنوشتمان تسلیم شویم.
شست آن روز قضا دست ز آبادی ما
که گرفتار به آب و گل تعمیر شدیم
هوش مصنوعی: در آن روز قضا، خوشبختی و روزگار ما از دست رفت و ما به مشکلات و سختیها گرفتار شدیم.
استخوان سوخته ای بود شب هستی ما
دامن صبح گرفتیم طباشیر شدیم
هوش مصنوعی: در شب تاریک زندگیمان، مانند استخوانی سوخته و از هم پاشیده بودیم. اما در روشنایی صبح، توانستیم خود را جمعوجور کنیم و به حالت تازه و شفاف درآمدیم.
دل خوش مشرب ما داشت جوان عالم را
شد جهان پیر همان روز که ما پیر شدیم
هوش مصنوعی: دل شاد ما جوانی عالم را به خود جلب کرده بود. جهان نیز همان روز که ما پا به سن گذاشتیم، دیگر جوانی نداشت.
تن ندادیم به آغوش زلیخای هوس
راضی از سلسله زلف به زنجیر شدیم
هوش مصنوعی: ما تسلیم هوسهای فریبنده نشدیم و از زیباییهای زلف معشوق، به زنجیر عشق گرفتار شدیم.
می چکید از لب ما شیر ز طفلی چون صبح
کزدم گرم چو خورشید جهانگیر شدیم
هوش مصنوعی: از لب ما مانند شیر، در دوران کودکی ریخته میشد، همچون صبح که آغاز بیداری و روشنایی است. وقتی که در گرما و نشاط بودیم، به مانند خورشید درخشیدیم و جهان را روشن کردیم.
تنگ شد شهر چون مجنون ز ملامت بر ما
آخر از زخم زبان در دهن شیر شدیم
هوش مصنوعی: شهر به خاطر سرزنشها و بیرحمیهای دیگران به شدت ناراحت و دلگیر شده است. ما هم به مانند مجنون، در این شرایط به زخم زبانها و حرفهای تند دیگران دچار شدهایم و به خاطر این فشارها، به موجوداتی سرسخت و نیرومند تبدیل گشتهایم.
سالها گرد سر سرو چو قمری گشتیم
تا سزاوار به یک حلقه زنجیر شدیم
هوش مصنوعی: سالها به دور از مشکلات و سختیها مانند پرندهای گشتیم تا سرانجام به مرحلهای رسیدیم که شایستهی یک بند یا زنجیریم.
ناز یوسف ز سیه رویی خود چون نکشیم
ما که شایسته عفو از ره تقصیر شدیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر زشتیهای خود سزاوار عفو هستیم، اما زیبایی یوسف را نمیتوانیم نادیده بگیریم، و نمیدانیم چگونه باید این زیبایی را تحمل کنیم.
صلح گردیم به یک نقش ز نقاش جهان
محو یک چهره چو آیینه تصویر شدیم
هوش مصنوعی: به آرامش و سازگاری رسیدیم، چون نقاشی که جهانی را با یک تصویر زیبا به تصویر کشیده است. ما نیز همچون آینه، تصویر آن چهره را در خود منعکس کردیم.
گره خاطر صیاد ز دام افزون است
مفت ما بود درین بادیه نخجیر شدیم
هوش مصنوعی: دل صیاد به خاطر شکارش پر از دغدغه و دلشوره است، در حالی که ما بیهدف و بیهوده در این بیابان سرگردان شدیم.
گرچه اول مس ما قابل اکسیر نبود
آنقدر سعی نمودیم که اکسیر شدیم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در ابتدا مس به ارزش اکسیر نبود، اما با تلاش بسیار توانستیم به ارزش آن برسیم و به نوعی اکسیر شویم.
جز ندامت چه بود کوشش ما را حاصل
ما که در صبحدم آماده شبگیر شدیم
هوش مصنوعی: جز حسرت و پشیمانی، نتیجه تلاش ما چه بود؟ ما که در صبح زود آماده بودیم، اما شب به جا نیاوردیم.
صائب آن طفل یتیمیم در آغوش جهان
که به دریوزه به صد خانه پی شیر شدیم
هوش مصنوعی: من مثل یک کودک یتیم هستم که در آغوش دنیا جا گرفتهام و با التماس و نیاز، برای یافتن شیر و نان به خانههای مختلف میروم.