گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۷۱

جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم
سفر آن بود که ما در قدم دل کردیم
دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک کند
ما که هر گام درین راه دو منزل کردیم
دست از آن زلف بدارید که ما بیکاران
عمر خود در سر یک عقده مشکل کردیم
باغبان بر رخ ما گو در بستان مگشا
ما تماشای گل از روزنه دل کردیم
هر چه جز یاد حق، از دامن دل افشاندیم
خاک در دیده اندیشه باطل کردیم
آسمان بود و زمین، پله شادی با غم
غم و شادی جهان را چو مقابل کردیم
دل ما مفت نشد مشرق انوار یقین
چشم را در سر روشنگری دل کردیم
ای معلم سر خود گیر که ما چون گرداب
قطع امید ز سر رشته ساحل کردیم
آه اگر در جگر تیغ گوارا نشود
مشت خونی که نثار ره قاتل کردیم
رفت در کار سخن عمر گرامی صائب
جز پشیمانی ازین کار چه حاصل کردیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم
سفر آن بود که ما در قدم دل کردیم
هوش مصنوعی: از سفر به خاک فقط غبار و خاکستر نصیبمان شد؛ آن سفر واقعاً معنا نداشت، مگر اینکه دل ما در این مسیر به حرکت درآمده باشد.
دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک کند
ما که هر گام درین راه دو منزل کردیم
هوش مصنوعی: دامن کعبه چگونه می‌تواند زنگارهای چهره ما را از بین ببرد؟ ما که در این مسیر هر قدم دو منزل را پیموده‌ایم.
دست از آن زلف بدارید که ما بیکاران
عمر خود در سر یک عقده مشکل کردیم
هوش مصنوعی: بهتر است از دست زلف آن محبوب دست بردارید، زیرا ما افراد بی‌کار در طول عمر خود به خاطر یک مشکل کوچک، زحمت و تلاش زیادی کرده‌ایم.
باغبان بر رخ ما گو در بستان مگشا
ما تماشای گل از روزنه دل کردیم
هوش مصنوعی: باغبان از ما می‌خواهد که در باغ، در را باز نکنیم، زیرا ما از روزنه دل خود به تماشای گل‌ها مشغولیم.
هر چه جز یاد حق، از دامن دل افشاندیم
خاک در دیده اندیشه باطل کردیم
هوش مصنوعی: هر چیزی که به غیر از یاد خدا از دل خود دور کردیم، باعث شد که چشم‌های تفکر ما به افکار غلط آغشته شود.
آسمان بود و زمین، پله شادی با غم
غم و شادی جهان را چو مقابل کردیم
هوش مصنوعی: آسمان و زمین وجود داشتند و شادی و غم مانند پله‌هایی بودند که در کنار هم قرار گرفته بودند و ما دنیا را به این دو حالت مقابل هم مشاهده کردیم.
دل ما مفت نشد مشرق انوار یقین
چشم را در سر روشنگری دل کردیم
هوش مصنوعی: دل ما به هیچ قیمتی بی‌سبب و مفت نشد؛ ما با چشم خود در روشنایی حقیقت، نور یقین را در دل خود حس کردیم.
ای معلم سر خود گیر که ما چون گرداب
قطع امید ز سر رشته ساحل کردیم
هوش مصنوعی: ای معلم! خود را درگیر نکن، زیرا ما مانند گردابی هستیم که امیدمان را از دست داده‌ایم و دیگر به ساحل و راه حل نگاه نمی‌کنیم.
آه اگر در جگر تیغ گوارا نشود
مشت خونی که نثار ره قاتل کردیم
هوش مصنوعی: اگر این درد در دل انسان جای گیرد، خونین‌دلانی که به خاطر راهی که قاتل در پیش گرفته، فدای او شده‌اند، بی‌فایده خواهد بود.
رفت در کار سخن عمر گرامی صائب
جز پشیمانی ازین کار چه حاصل کردیم
هوش مصنوعی: عمر گرانبهایمان را صرف گفتگو و سخن گفتن کردیم، اما در نهایت تنها چیزی که به دست آوردیم، پشیمانی از انجام این کار بود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1398/04/27 12:06
علی توکلی

نام وبلاگ تخصصی برادر توسلی از این شعر الهام گرفته شده است. با نام "سفر خاک"