غزل شمارهٔ ۵۶۵۷
به که بردیده گستاخ تمنا فکنم
پرده ای کز رخ آن آینه سیما فکنم
خوش نشین نیست چنان جوهر بینایی من
که به هر آینه رو طرح تماشا فکنم
بی تو گر چشم به رخسار بهشت اندازم
مشت خاری است که در دیده بینا فکنم
مایه عیش حیات ابدی می گردد
هر نگاهی که بر آن قامت رعنا فکنم
نیست در روی زمین کوه گران تمکینی
تا بر او سایه اقبال چو عنقا فکنم
کشتی خاک ز آب گهرم طوفانی است
به که این گوهر شهوار به دریا فکنم
برنتابد دو جهان درد گرانسنگ مرا
این نه کوهی است که در دامن صحرا فکنم
خاک در کاسه کنم دیده دون همت را
به غلط دیده اگر بر رخ دنیا فکنم
تا گمان نفسی هست مرا، ممکن نیست
بار خود بر دل گردون چو مسیحا فکنم
خجلم چون کف بی مغز ز روشن گهران
من که سجاده خود بر سر دریا فکنم
می شود مشرق خورشید سعادت صائب
چون هما سایه اقبال به هر جا فکنم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به که بردیده گستاخ تمنا فکنم
پرده ای کز رخ آن آینه سیما فکنم
هوش مصنوعی: من با چشمان خود به طور جسورانه خواستهای دارم؛ پردهای برافکنم که از چهرهی آن آینهی زیبا جلوگیری کند.
خوش نشین نیست چنان جوهر بینایی من
که به هر آینه رو طرح تماشا فکنم
هوش مصنوعی: من به حدی زیبا و جذاب نمیتوانم ببینم که هر بار به آینه نگاه میکنم، برایم تماشایی تازه به وجود آورد.
بی تو گر چشم به رخسار بهشت اندازم
مشت خاری است که در دیده بینا فکنم
هوش مصنوعی: اگر بدون تو به زیبایی بهشت نگاه کنم، مثل این است که خاری را در چشم بینایی فرو کنم.
مایه عیش حیات ابدی می گردد
هر نگاهی که بر آن قامت رعنا فکنم
هوش مصنوعی: هر نگاهی که به آن اندام زیبا بیندازم، باعث شادی و خوشی در زندگی ابدی من خواهد شد.
نیست در روی زمین کوه گران تمکینی
تا بر او سایه اقبال چو عنقا فکنم
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کوه بزرگی وجود ندارد که بتوانم سایهی خوششانسی را همچون پرندهی افسانهای بر آن بیفکنم.
کشتی خاک ز آب گهرم طوفانی است
به که این گوهر شهوار به دریا فکنم
هوش مصنوعی: کشتی من که از خاک ساخته شده، در دریای طوفانی به سر میبرد. بهتر است این گوهر با ارزش را به دریا بیفکنم.
برنتابد دو جهان درد گرانسنگ مرا
این نه کوهی است که در دامن صحرا فکنم
هوش مصنوعی: دو دنیا نمیتوانند بار سنگین درد من را تحمل کنند. این درد به قدری عمیق و سنگین است که نمیتوانم آن را به سادگی در دامن بیابان رها کنم.
خاک در کاسه کنم دیده دون همت را
به غلط دیده اگر بر رخ دنیا فکنم
هوش مصنوعی: میگوید که اگر بخواهم به دنیا و ظواهر آن نگاه کنم، باید با نگاهی متفاوت به آن بنگرم و در این مسیر، خودم را به فراموشی بسپارم. معنای واقعی زندگی فراتر از چیزهای ظاهری است و انسان نباید به آنها وابسته باشد.
تا گمان نفسی هست مرا، ممکن نیست
بار خود بر دل گردون چو مسیحا فکنم
هوش مصنوعی: تا زمانی که من به خودم مشغول هستم و نگران خودم هستم، نمیتوانم بار سنگین خود را مانند مسیحا بر دوش آسمان بگذارم.
خجلم چون کف بی مغز ز روشن گهران
من که سجاده خود بر سر دریا فکنم
هوش مصنوعی: من از خودم شرمسارم، زیرا مثل کرهای بیفکر، به زیباییهای روشن زندگی نگاه میکنم. به حدی تحت تأثیر قرار گرفتهام که میخواهم سجادهام را بر روی دریا بیفکنم.
می شود مشرق خورشید سعادت صائب
چون هما سایه اقبال به هر جا فکنم
هوش مصنوعی: من میتوانم با وجود چشمانم، آفتاب خوشبختی را به هر جا که بخواهم بگسترانم و با شجاعت و امید، سایه اقبال را بر روی همه جا بیفکنم.