غزل شمارهٔ ۵۶۵۶
شکوه از کجروی طالع وارون چه کنم؟
اژدها می شود این مار ز افسون چه کنم؟
دلم از زخم زبان کاغذ سوزن زده شد
همچو عیسی نکشم رخت به گردون چه کنم؟
در و دیوار به وحشت زدگان زندان است
ننهم روی خود از شهر به هامون چه کنم؟
آفت صبحت خلق از دد و دام افزون است
نروم در دهن شیر چو مجنون چه کنم؟
هست در گوشه نشینی دل جمعی گرهست
در خم می نگریزم چو فلاطون چه کنم؟
من که داغ است گران بر سر سودا زده ام
چتر کیخسروی و تاج فریدون چه کنم؟
چشم سخت فلک از آب مروت خالی است
طمع باده ازین کاسه وارون چه کنم؟
دردها کم شود از گفتن و دردی که مراست
از تهی کردن دل می شود افزون چه کنم؟
بود تا از دل صد پاره اثر، کردم صبر
رفت یکبارگی از دست دل اکنون چه کنم؟
من که از خون جگر نشأه می می یابم
لاله گون روی خود از باده گلگون چه کنم؟
سازگاران جهان را دل ازو پر خون است
من به این طالع ناساز به گردون چه کنم؟
من گرفتم به گرستن شودم دیده تهی
با لب پر سخن وبا دل پر خون چه کنم؟
من نه آنم که تراوش کند از من گله ای
می دهد خون جگر رنگ به بیرون چه کنم؟
نتوان ساخت تهی دل چو درین عالم تنگ
دست صائب ننهم بر دل پر خون چه کنم؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکوه از کجروی طالع وارون چه کنم؟
اژدها می شود این مار ز افسون چه کنم؟
هوش مصنوعی: از بدشانسی و تقدیر ناپسند شکایت میکنم، اما چه کاری میتوانم انجام دهم وقتی که این حوادث تلخ به مانند اژدهایی خطرناک از دل این مار نیرومند به وجود میآید؟
دلم از زخم زبان کاغذ سوزن زده شد
همچو عیسی نکشم رخت به گردون چه کنم؟
هوش مصنوعی: دل من از حرفهای زخمزننده مانند زخم سوزن ناراحت شده است. مانند عیسی، نمیتوانم خود را از روی زمین به آسمان ببرم. پس چه باید بکنم؟
در و دیوار به وحشت زدگان زندان است
ننهم روی خود از شهر به هامون چه کنم؟
هوش مصنوعی: زندانیان در این مکان نسبت به دیوارها و فضای اطراف خود ترس دارند. حالا من که از این وضعیت وحشت دارم، نمیتوانم به شهری که در آن هستم روی بچرخانم و به هامون (منطقهای خشک و بیابانی) بروم. نمیدانم چهطور این شرایط را گذرانده و به سرانجام برسانم.
آفت صبحت خلق از دد و دام افزون است
نروم در دهن شیر چو مجنون چه کنم؟
هوش مصنوعی: خطرات و مشکلات روز برای مردم بیشتر از موجودات وحشی و درنده است. من نمیتوانم وارد دهان شیر شوم، مثل یک دیوانه، پس چه کاری از دستم برمیآید؟
هست در گوشه نشینی دل جمعی گرهست
در خم می نگریزم چو فلاطون چه کنم؟
هوش مصنوعی: در دل تنهایی و انزوای خود، جمعی از احساسات و افکار وجود دارد که در میان آنها مانند زوایای پیچیدهای در ذهنم سرگردانم، درست مانند فیلسوفی که در جستجوی حقیقت است. اکنون نمیدانم چه باید بکنم.
من که داغ است گران بر سر سودا زده ام
چتر کیخسروی و تاج فریدون چه کنم؟
هوش مصنوعی: من که با عشق و حسرت سنگینی در دل دارم، حال چگونه میتوانم زیر چتر پادشاهی کیخسرو و تاج فریدون، از این درد و رنج خود را نجات دهم؟
چشم سخت فلک از آب مروت خالی است
طمع باده ازین کاسه وارون چه کنم؟
هوش مصنوعی: چشم آسمان از مهربانی و بخشش تهی است. در این وضعیت، من با چه امیدی میتوانم به سراغ لذتها و نوشیدنیها بروم که به نظر میرسد همه چیز برعکس است؟
دردها کم شود از گفتن و دردی که مراست
از تهی کردن دل می شود افزون چه کنم؟
هوش مصنوعی: اگر دردها را با حرف زدن کاهش دهم، اما دردی که در دل دارم با خالی کردن دل بیشتر میشود، چه کار کنم؟
بود تا از دل صد پاره اثر، کردم صبر
رفت یکبارگی از دست دل اکنون چه کنم؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که ده تکه دل را تحمل میکردم، توانستم صبر کنم، اما به یکباره صبرم را از دست دادم. حالا نمیدانم چه طور باید با این وضعیت کنار بیایم.
من که از خون جگر نشأه می می یابم
لاله گون روی خود از باده گلگون چه کنم؟
هوش مصنوعی: من که با درد و رنج زیاد به خوشی و شادابی میرسم و از شراب رنگین و لذیذ بهرهمند میشوم، نمیدانم باید با چهرهی شاداب و سرخفامم چه کنم؟
سازگاران جهان را دل ازو پر خون است
من به این طالع ناساز به گردون چه کنم؟
هوش مصنوعی: دستگاه آفرینش، دل افرادی که با هم هماهنگ نیستند، پر از اندوه و غم است. من با این سرنوشت نامساعد که به من داده شده در این دنیا چه کار کنم؟
من گرفتم به گرستن شودم دیده تهی
با لب پر سخن وبا دل پر خون چه کنم؟
هوش مصنوعی: من در شرایطی سخت و آزاردهنده به سر میبرم؛ چشمهایم خالی از امید است، در حالی که دهانم پر از حرفهای ناگفته و دلم از غم و درد پر است. نمیدانم با این وضعیت چه باید بکنم.
من نه آنم که تراوش کند از من گله ای
می دهد خون جگر رنگ به بیرون چه کنم؟
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که از دلش حکایتی به وجود آید که زخمهایش را با درد و رنج نشان دهم. چه کنم که درونم پر از احساساتی است که ناراحتی و رنج را به وضوح نمایان میکند؟
نتوان ساخت تهی دل چو درین عالم تنگ
دست صائب ننهم بر دل پر خون چه کنم؟
هوش مصنوعی: در این دنیا که تنگی و محدودیت وجود دارد، نمیتوان心 خالی را ساخت. من که دل خونین دارم، چه کار میتوانم بکنم؟
حاشیه ها
1393/10/28 17:12
بِنسینا persia۱۵۰۰@yahoo.com
بیت چهارم " آفت صحبت خلق"