گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۵۴

دست در یوزه خسیسانه به بالا چه کنم؟
طرف وعده کریم است تقاضا چه کنم؟
نیست یک جبهه واکرده درین وحشتگاه
ننهم روی خود از شهر به صحرا چه کنم؟
از گرانان جهان قاف سبکروحترست
نکشم رخت بر سر منزل عنقا چه کنم؟
زندگی را کند احسان ترشرویان تلخ
برنگردم به لب تشنه ز دریا چه کنم؟
پیش هر کس نتوان کرد دل خود خالی
ننهم سر به خط جام چو مینا چه کنم؟
نه چنان مرده دل من که دگر زنده شود
دم جان بخش توقع ز مسیحا چه کنم؟
نوشداروی امان در گره حنظل نیست
شهد راحت طلب از قبه خضرا چه کنم؟
می توان چشم ز اوضاع جهان پوشیدن
با دل روشن و با جان مصفا چه کنم؟
مطلب روی زمین در ته دامان شب است
نزنم دست در آن زلف چلیپا چه کنم
سایه را سرکشی از سرو سبک جولان نیست
نروم در پی آن قامت رعنا چه کنم؟
بی کشاکش نبود موجه دریای سراب
طمع خاطر آسوده ز دنیا چه کنم؟
آب و رنگ چمن از برق سبکسیرترست
سربرآرم ز گریبان تماشا چه کنم؟
من که از خانه بدوشان جهانم چو حباب
از گرانسنگی سیلاب محابا چه کنم
نیست در عالم ایجاد چو فریادرسی
تلخ صائب دهن از شکوه بیجا چه کنم؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دست در یوزه خسیسانه به بالا چه کنم؟
طرف وعده کریم است تقاضا چه کنم؟
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بی‌پایگی و ناتوانی خود در درخواست از دیگران اشاره می‌کند. او از این جمله احساس ناامیدی می‌کند که چگونه می‌تواند از کسی که کرم و بزرگواری دارد، چیزی بخواهد در حالی که خود در وضعیتی خسیسانه و فروتن قرار دارد. به نوعی، شاعر از ناتوانی خود در رسیدن به آرزوهایش و در خواستن کمک از دیگران سخن می‌گوید.
نیست یک جبهه واکرده درین وحشتگاه
ننهم روی خود از شهر به صحرا چه کنم؟
هوش مصنوعی: در این بیابان پر از ترس، جایی برای پنهان شدن نیست و نمی‌توانم از شهر به سمت دشت فرار کنم. چه کار باید بکنم؟
از گرانان جهان قاف سبکروحترست
نکشم رخت بر سر منزل عنقا چه کنم؟
هوش مصنوعی: از میان افراد با ارزش و مهم در این دنیا، کسی مانند او که روحی سبک و آزاد دارد وجود ندارد. من نمی‌توانم از این دنیا به سادگی بگذرم و خود را به جایی دیگر برسانم. چه کاری می‌توانم بکنم؟
زندگی را کند احسان ترشرویان تلخ
برنگردم به لب تشنه ز دریا چه کنم؟
هوش مصنوعی: زندگی را با تلخی و سردی دیگران تحمل کرده‌ام، اما نمی‌توانم به خاطر این سختی‌ها از آنچه برایم دلپذیر است، کوتاهی کنم و به حالتی ناامیدانه در کنار آن باقی بمانم.
پیش هر کس نتوان کرد دل خود خالی
ننهم سر به خط جام چو مینا چه کنم؟
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم دل خود را پیش کسی خالی کنم، چون نمی‌دانم با احساساتی که مثل شراب درونم است، چه باید بکنم.
نه چنان مرده دل من که دگر زنده شود
دم جان بخش توقع ز مسیحا چه کنم؟
هوش مصنوعی: دل من آن‌قدر مرده است که دیگر امیدی به زنده شدنش ندارم. چه انتظاری از نجات‌دهنده‌ای چون مسیحا می‌توانم داشته باشم؟
نوشداروی امان در گره حنظل نیست
شهد راحت طلب از قبه خضرا چه کنم؟
هوش مصنوعی: دارویی که نجات بخش است در تلخی حنظل پیدا نمی‌شود. من چگونه می‌توانم از بهشت، که نماد آرامش و راحتی است، طلب آرامش کنم؟
می توان چشم ز اوضاع جهان پوشیدن
با دل روشن و با جان مصفا چه کنم؟
هوش مصنوعی: می‌توان با دل پاک و ذهن روشن به زندگی ادامه داد، اما چگونه می‌توانم از وضعیت‌های مختلف و ناپسند دنیا چشم‌پوشی کنم؟
مطلب روی زمین در ته دامان شب است
نزنم دست در آن زلف چلیپا چه کنم
هوش مصنوعی: آنچه در این دنیا وجود دارد، در سایه شب پنهان است. اگر به آن زلف زیبا دست نزنم، چه کار می‌توانم بکنم؟
سایه را سرکشی از سرو سبک جولان نیست
نروم در پی آن قامت رعنا چه کنم؟
هوش مصنوعی: سایه‌اش با زیبایی و سبکی خاصی در حرکت است و من قصد ندارم به دنبال آن قامت زیبا بروم، پس چه کار می‌توانم بکنم؟
بی کشاکش نبود موجه دریای سراب
طمع خاطر آسوده ز دنیا چه کنم؟
هوش مصنوعی: بدون زحمت و دردسر، دریای خیال و آرزو به وجود نمی‌آید. حالا با خیال راحت از دنیا، چه باید بکنم؟
آب و رنگ چمن از برق سبکسیرترست
سربرآرم ز گریبان تماشا چه کنم؟
هوش مصنوعی: آب و رنگ چمن به اندازه‌ای روشن و زیباست که از نور و شفافیت آن می‌توان فهمید چه جاذبه‌ای دارد. اما من باید از درون خودم بیرون بیایم و ببینم چه کاری باید انجام دهم.
من که از خانه بدوشان جهانم چو حباب
از گرانسنگی سیلاب محابا چه کنم
هوش مصنوعی: من که مانند حبابی از آب هستم و از زندگی بی‌محل و بی‌ثبات برمی‌خیزم، چه کار می‌توانم بکنم وقتی که سرنوشت و ارزش‌های واقعی همچون سنگ‌های گرانبها در دریای زندگی به من اجازه نمی‌دهند که به آرامش برسم؟
نیست در عالم ایجاد چو فریادرسی
تلخ صائب دهن از شکوه بیجا چه کنم؟
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس نیست که به فریاد من برسد. ای صائب، از شکایت‌های بی‌مورد چه کنم؟