گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۵۳

رخنه در سنگ اگر از آه سحرگاه کنم
نیست ممکن که اثر در دل در دل آن ماه کنم
به کشیدن دل خود چون تهی از آه کنم؟
نیست در دست من این رشته کوتاه کنم
می کند گریه تراوش از دل من بی خواست
نیست در دست من این رشته که کوتاه کنم
چه فتاده است که از خانه نهم بیرون پای؟
من که چون چشم قناعت به پرکاه کنم
من که هر پاره دلم پیش بتی در گروست
به چه دل بندگی حضرت الله کنم؟
در وطن شد به زر قلب برابر یوسف
به چه امید برون من سر ازین چاه کنم؟
مرکز حلقه ماتم زدگانش سازم
هر که را از غم جانکاه خود آگاه کنم
پرده نکهت گل، برگ نگردد صائب
چون گره در دل صد پاره خود آه کنم؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخنه در سنگ اگر از آه سحرگاه کنم
نیست ممکن که اثر در دل در دل آن ماه کنم
هوش مصنوعی: اگر در دل سنگ هم ترک ایجاد کنم و اثر بگذارم، نمی‌توانم تأثیر عمیقی بر دل آن ماه (زیبا) بگذارم.
به کشیدن دل خود چون تهی از آه کنم؟
نیست در دست من این رشته کوتاه کنم
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم دل خود را به خاطر اینکه از غم و اندوه خالی است، به زحمت بکشم؟ این کار در دستان من نیست که بتوانم این رشته را کوتاه کنم.
می کند گریه تراوش از دل من بی خواست
نیست در دست من این رشته که کوتاه کنم
هوش مصنوعی: از دل من گریه به آسانی جاری می‌شود و این کار به اراده من نیست. این رشته‌ای که به این زودی‌ها نمی‌توانم آن را کوتاه کنم در دستان من نیست.
چه فتاده است که از خانه نهم بیرون پای؟
من که چون چشم قناعت به پرکاه کنم
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاده که من باید از خانه‌ام بیرون بروم؟ من که حتی با نگاهی به یک کاه هم قانع می‌شوم.
من که هر پاره دلم پیش بتی در گروست
به چه دل بندگی حضرت الله کنم؟
هوش مصنوعی: من که قلبم در اختیار معشوقی است، چگونه می‌توانم به خدای بزرگ ایمان و بندگی داشته باشم؟
در وطن شد به زر قلب برابر یوسف
به چه امید برون من سر ازین چاه کنم؟
هوش مصنوعی: در وطن، دل من با زر و طلا ارزشش برابر با یوسف است. به چه دلیلی باید از این چاه بیرون بیایم؟
مرکز حلقه ماتم زدگانش سازم
هر که را از غم جانکاه خود آگاه کنم
هوش مصنوعی: من می‌خواهم مرکزی برای افرادی که در غم و اندوه هستند ایجاد کنم و هر کسی را که از درد و رنج خود بخواهم، مطلع کنم.
پرده نکهت گل، برگ نگردد صائب
چون گره در دل صد پاره خود آه کنم؟
هوش مصنوعی: عطر گل تا زمانی که به خود بگیرد، برگی از آن به سوی من نخواهد آمد. من فقط دلم را با آه و حسرت می‌زنم که مانند گره‌ای در دل هزار پاره شده است.