گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۴۸

چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم
هر چند انجام ندارد ز چه آغاز کنم؟
در نهانخانه غیب است کلید دل من
این نه چشم است که برهم نهم و باز کنم
دام مرغان گرفتار بود ناله من
آه از آن روز که دام تو پرواز کنم
التفات تو مرا بر سر ناز آورده است
گر کنم ناز به عالم، به تو چون ناز کنم؟
خضر در بادیه شوق ز همراهی من
آنقدر دور نمانده است که آواز کنم
پرده طاقش از شیشه تنکتر گردد
سنگ را گر صدف گوهر این راز کنم
صورت حال من آن روز شود بر تو عیان
که دل سنگ ترا آینه پرداز کنم
می کند چرخ ستمگر به شکر خنده حساب
لب مخمور به خمیازه اگر باز کنم
صائب از عشق جوانمرد گدایی دارم
آنقدر صبر که خون در جگر ناز کنم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم
هر چند انجام ندارد ز چه آغاز کنم؟
هوش مصنوعی: من از تو، ای کسی که زندگی‌ام را برهم زدی، چه شکایتی بکنم؟ هرچند شکایت کردن فایده‌ای ندارد، نمی‌دانم از کجا شروع کنم.
در نهانخانه غیب است کلید دل من
این نه چشم است که برهم نهم و باز کنم
هوش مصنوعی: در عمیق‌ترین نقاط روح من، رازها و کلیدهای احساساتم وجود دارد. این به چشم‌های من بستگی ندارد که آن را ببندم یا باز کنم؛ بلکه درون من چیزی بسیار عمیق‌تر و غیرقابل مشاهده است که راهی به شناخت آن وجود دارد.
دام مرغان گرفتار بود ناله من
آه از آن روز که دام تو پرواز کنم
هوش مصنوعی: پرندگان در دام گرفتارند، آه و ناله من به خاطر آن روزی است که من هم در دام تو گرفتار شوم و نتوانم پرواز کنم.
التفات تو مرا بر سر ناز آورده است
گر کنم ناز به عالم، به تو چون ناز کنم؟
هوش مصنوعی: نگاه تو به من باعث شده که به خودم ببالم و لطافت بگیرم. حالا اگر بخواهم به دیگران ناز کنم، چگونه می‌توانم به تو ناز کنم؟
خضر در بادیه شوق ز همراهی من
آنقدر دور نمانده است که آواز کنم
هوش مصنوعی: خضر در بیابان، به خاطر عشق و اشتیاقی که به من دارد، به اندازه‌ای دور نیست که نتوانم صدایش کنم.
پرده طاقش از شیشه تنکتر گردد
سنگ را گر صدف گوهر این راز کنم
هوش مصنوعی: اگر پرده کمانش از شیشه نازک‌تر شود، سنگ هم نرم‌تر می‌شود. اگر صدفی گوهر این راز را بگوید، بر کیفیت این تغییر تأثیر می‌گذارد.
صورت حال من آن روز شود بر تو عیان
که دل سنگ ترا آینه پرداز کنم
هوش مصنوعی: حال من در آن روز طوری می‌شود که تو به وضوح متوجه‌اش خواهی شد، حتی دل سنگی تو را هم به خودم جذب می‌کنم و از آن چهره‌ای می‌سازم که همه چیز را نشان دهد.
می کند چرخ ستمگر به شکر خنده حساب
لب مخمور به خمیازه اگر باز کنم
هوش مصنوعی: چرخ روزگار با ظلم و ستم خود به سرعت می‌چرخد و اگر لب‌های مست من را با خمیازه‌ای باز کنم، حساب و کتابی از آنچه رخ داده، به وجود می‌آید.
صائب از عشق جوانمرد گدایی دارم
آنقدر صبر که خون در جگر ناز کنم
هوش مصنوعی: من از عشق، با شجاعت و بزرگواری، گدایی می‌کنم و به اندازه‌ای صبر دارم که در درونم خون بجوشد و تحمل کنم.