گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۴۴

چشم بیمار بلایی است که من می دانم
زیر این درد دوایی است که من می دانم
جلوه سرو برآورده بالای کسی است
خوبی گل ز لقایی است که من می دانم
هیچ جا گرچه ازو نیست که نازش نرسد
ناز آن شوخ ز جایی است که من می دانم
دست گلچین شود از خنده گلهای گستاخ
خشم او لطف بجایی است که من می دانم
جوهر خط که در آن آینه رو پنهان است
زره زیر قبایی است که من می دانم
از اداهای تو کوته نظران بیخبرند
هر ادا تیر قضایی است که من می دانم
گرچه این بادیه از بانگ جرس پرشورست
گوش لیلی به نوایی است که من می دانم
می شود باد مراد دل دریایی من
نی اگر نغمه سرایی است که من می دانم
همتی کز دو جهان است دست فشان می گذرد
در زخم زلف دوتایی است که من می دانم
در ره عشق که بال و پر او عریانی است
راهزن راهنمایی است که من می دانم
قبله مردم آزاده یکی می باشد
در سر سرو هوایی است که من می دانم
موج دریای حوادث دل چون آینه را
صیقل زنگ زدایی است که من می دانم
در خرابی است دو صد گنج سعادت مدفون
جغد را فر همایی است که من می دانم
زاهد کودن و ادراک لطایف، هیهات
می و نی آب و هوایی است که من می دانم
پیش قارون به ته خاک کند دست دراز
حرص اگر حبه گدایی است که من می دانم
راه از نشتر الماس نمی گرداند
شوق اگر آبله پایی است که من می دانم
عقده نه فلک از ناخن پا باز کند
عشق اگر عقده گشایی است که من می دانم
طبل رحلت که ازو بیجگران می ترسند
نغمه روح فزایی است که من می دانم
راز پنهان مرا باعث شهرت صائب
روی اندیشه نمایی است که من می دانم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم بیمار بلایی است که من می دانم
زیر این درد دوایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: چشم بیمار مانند یک مشکل بزرگ است که من به خوبی می‌دانم زیر این درد، راه حلی وجود دارد که از آن آگاه هستم.
جلوه سرو برآورده بالای کسی است
خوبی گل ز لقایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: زیبایی و شکوه افرادی چون سرو، ناشی از خوبی و زیبایی گل است که من به خوبی به آن آگاه هستم.
هیچ جا گرچه ازو نیست که نازش نرسد
ناز آن شوخ ز جایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: هیچ‌جایی نیست که زیبایی و دلربایی او به آنجا نرسد؛ این جذابیت از جایی نشأت می‌گیرد که من به آن آگاه هستم.
دست گلچین شود از خنده گلهای گستاخ
خشم او لطف بجایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: دست گلچین به دلیل خنده گل‌های جسور به خشم او تبدیل می‌شود، اما این لطفی است که من از آن باخبرم.
جوهر خط که در آن آینه رو پنهان است
زره زیر قبایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: جوهر نوشته‌ای که در آن حقیقت و شخصیت تو نهفته است، مانند زرهی است که زیر لباس پنهان شده و من از وجود آن آگاه هستم.
از اداهای تو کوته نظران بیخبرند
هر ادا تیر قضایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: رفتارهای تو برای افرادی که دیدگاه محدودی دارند، قابل درک نیست. هر یک از این رفتارها به نوعی نتیجه‌ای است که من از آن آگاه هستم.
گرچه این بادیه از بانگ جرس پرشورست
گوش لیلی به نوایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: اگرچه این راه دشوار و پرهیجان است، اما لیلی تنها به صدای دلنواز و مختص من گوش می‌دهد.
می شود باد مراد دل دریایی من
نی اگر نغمه سرایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: اگر باد به خواسته‌ام پاسخ دهد، دل دریایی‌ام را راضی می‌کند، اما تنها در صورتی که آهنگی در دل داشته و آوازی بر زبان بیاورم که خودم از آن آگاه باشم.
همتی کز دو جهان است دست فشان می گذرد
در زخم زلف دوتایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: همتی که از دو جهان فراتر است و به زندگی امید می‌دهد، مانند زخمی در زلف معشوقی دوطرفه است که من به آن آگاه هستم.
در ره عشق که بال و پر او عریانی است
راهزن راهنمایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، جایی که آزادی و بی‌پرده‌گی وجود دارد، کسی هست که گمراه کننده است، اما من از او باخبرم.
قبله مردم آزاده یکی می باشد
در سر سرو هوایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: مردم آزاد در آرمان‌ها و مقاصد خود به یک نقطه و هدف مشترک می‌رسند، و در جایی خاص از زندگی که برای من روشن و مشخص است، به آن هدف دست پیدا می‌کنند.
موج دریای حوادث دل چون آینه را
صیقل زنگ زدایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: تلاطم و تغییرات زندگی باعث می‌شود که دل انسان به روشی شفاف و روشن تبدیل شود، همچون آینه‌ای که زنگار آن زدوده شده است. من این موضوع را به خوبی درک می‌کنم.
در خرابی است دو صد گنج سعادت مدفون
جغد را فر همایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: در ویرانی‌ها، گنجینه‌های زیادی از خوشبختی پنهان شده است. جغدی که در آنجا وجود دارد، خبر از خوشبختی و شانس می‌دهد که من از آن باخبرم.
زاهد کودن و ادراک لطایف، هیهات
می و نی آب و هوایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: زاهد نادان و بی‌خبر از نکات ظریف، دور از می و خوشی‌های زندگی است که من آگاه هستم.
پیش قارون به ته خاک کند دست دراز
حرص اگر حبه گدایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی به جستجوی ثروت و مال می‌پردازد و حتی حاضر است به خاطر کمی نعمت، دست به کارهای زشت و ناپسند بزند. او به این نکته اشاره می‌کند که اگر چه شخصی مانند قارون دارای ثروت بسیار است، اما این ثروت هیچ ارزشی ندارد و در نهایت، حرص و آز او را به ته خاک می‌کشاند. در واقع، تخریب شخصیت و اعتبار او به خاطر حرص و طمع، مهمتر از داشتن مال و ثروت زیاد است.
راه از نشتر الماس نمی گرداند
شوق اگر آبله پایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: اگر شوق و اشتیاق واقعی وجود نداشته باشد، هیچ چیزی نمی‌تواند انسان را به سمت هدفش هدایت کند؛ حتی اگر ابزارها و امکانات بسیار خوبی هم در دسترس باشد. من می‌دانم که این کمبود اشتیاق مانند یک درد است که مانع از پیشرفت می‌شود.
عقده نه فلک از ناخن پا باز کند
عشق اگر عقده گشایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: مشکل و گره‌ای که از ناخن پا ایجاد شده، تنها با عشق باز می‌شود. اگر قرار باشد که گره‌ای باز شود، من می‌دانم چگونه باید این کار انجام شود.
طبل رحلت که ازو بیجگران می ترسند
نغمه روح فزایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: صدای طبل مرگ که باعث ترس نادانان می‌شود، در واقع نغمه‌ای است که زندگی‌بخش و روح‌افزا است و من به این مسئله آگاهی دارم.
راز پنهان مرا باعث شهرت صائب
روی اندیشه نمایی است که من می دانم
هوش مصنوعی: راز نهفته من، که موجب شهرت صائب شده، تفکری است که من از آن آگاه هستم.