گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۳۹

منم آن سیل که دریا نکند خاموشم
کوه را کشتی طوفان زده سازد جوشم
از ملامت نکنم شکوه ز بی حوصلگی
سخن تلخ می تلخ بود در گوشم
جوش من لنگر آرام نمی داند چیست
نیست چون باده نارس دو سه روزی جوشم
از خرابات مغان پای بروی نگذارم
تا سبو دست نوازش نکشد بر دوشم
چشم پرکار بتان ساغر خالی است مرا
می گلرنگ چه باشد که رباید هوشم
نیم ایمن ز پشیمانی بی انصافان
به زر قلب اگر یوسف خود بفروشم
گرچه از شمع تهی نیست کنارم شبها
دایم از شرم چو محراب تهی آغوشم
نیست از نوش چو زنبور به جز نیش مرا
اگرچه نه دایره شد شان عسل از نوشم
منم آن کودک بدخو که ز ناسازی دل
نتوان کرد به کام دو جهان خاموشم
چون به پای خم می سر نگذارم صائب؟
من که از باده گلرنگ فزاید هوشم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم آن سیل که دریا نکند خاموشم
کوه را کشتی طوفان زده سازد جوشم
هوش مصنوعی: منم آن سیلی که هیچ‌گاه دریا نمی‌تواند مرا آرام کند، من توانایی‌ای دارم که کوه‌ها را در برابر طوفان به لرزه در می‌آورم.
از ملامت نکنم شکوه ز بی حوصلگی
سخن تلخ می تلخ بود در گوشم
هوش مصنوعی: من دیگر از انتقاد کسی ناراحت نمی‌شوم، زیرا سخنان تلخ و بی‌حوصلگی در گوشم طعم تلخی دارد.
جوش من لنگر آرام نمی داند چیست
نیست چون باده نارس دو سه روزی جوشم
هوش مصنوعی: جوشش من هیچگاه آرام نمی‌گیرد و نمی‌داند که چرا چنین حالتی دارد. مثل شرابی که هنوز ناب نرسیده، چند روزی است که به جوش آمده‌ام.
از خرابات مغان پای بروی نگذارم
تا سبو دست نوازش نکشد بر دوشم
هوش مصنوعی: من از میخانه و حال و هوایش جدا نمی‌شوم تا زمانی که جامی از شراب، با نوازش بر دوشم قرار نگیرد.
چشم پرکار بتان ساغر خالی است مرا
می گلرنگ چه باشد که رباید هوشم
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و پرمشغله معشوقان، برای من ساغر و باده‌ای خالی دارند. گل‌های خوش‌رنگ و زیبایی که در میانشان هست، چه خاصیتی دارد که عقل مرا به چالش بکشد؟
نیم ایمن ز پشیمانی بی انصافان
به زر قلب اگر یوسف خود بفروشم
هوش مصنوعی: من در میانه‌ی ناپایداری و بی‌عدالتی‌ها به سر می‌برم، اگر ناچار شوم برای نجات از پشیمانی، حتی ارزشمندترین چیزی که دارم را هم بفروشم.
گرچه از شمع تهی نیست کنارم شبها
دایم از شرم چو محراب تهی آغوشم
هوش مصنوعی: هرچند که همیشه در کنارم شمعی وجود دارد، اما شب‌ها به خاطر شرم و خجالت، آغوشم خالی است و احساس تنهایی می‌کنم.
نیست از نوش چو زنبور به جز نیش مرا
اگرچه نه دایره شد شان عسل از نوشم
هوش مصنوعی: از می و شراب جز زخم و آسیب چیزی برای من نیست، هرچند که طعم عسل از شرابم لذت‌بخش‌تر است.
منم آن کودک بدخو که ز ناسازی دل
نتوان کرد به کام دو جهان خاموشم
هوش مصنوعی: من همان کودک نافرمانی هستم که به خاطر نارضایتی قلبم نتوانستم به خوشحالی در این دو جهان برسم و در سکوت مانده‌ام.
چون به پای خم می سر نگذارم صائب؟
من که از باده گلرنگ فزاید هوشم
هوش مصنوعی: وقتی با خم شراب روبرو می‌شوم، به هیچ چیز جز لذت نمی‌اندیشم. من که از نوشیدن شراب رنگین لذتی دوچندان می‌برم، هیچ حالتی را در آن لحظه نمی‌پذیرم.