گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۳۷

چند در دایره مردم عاقل باشم؟
تخته مشق صد اندیشه باطل باشم
فتح بابی نشد از کعبه و بتخانه مرا
بعد ازین گوش برآواز در دل باشم
من که از آب رخ خود چو گهر سیرابم
در دل بحرم اگر بر لب ساحل باشم
عالم از جلوه یارست خیابان بهشت
من به یک دیده حیران به که مایل باشم؟
همه اجزای جهان محمل معشوق من است
من سودازده حیران چه محمل باشم؟
سوخت پروانه بیدرد و مرا یاد نکرد
به چه امید درین گوشه محفل باشم؟
زعفران زار شود ریشه غم در جگرم
اگر از شادی غمهای تو غافل باشم
می شود خاطر صیاد خوش از غفلت من
ورنه از دام محال است که غافل باشم
از در حق به در خلق چرا باید رفت؟
نه ز بخل است اگر دشمن سایل باشم
صائب از دامن دل دست به خون می شویم
چند درمانده این عقده مشکل باشم؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند در دایره مردم عاقل باشم؟
تخته مشق صد اندیشه باطل باشم
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر می‌توانم در جمع مردم عاقل و هوشمند باشم؟ شاید من فقط یک تخته مشق برای افکار بیهوده و نادرست باشم.
فتح بابی نشد از کعبه و بتخانه مرا
بعد ازین گوش برآواز در دل باشم
هوش مصنوعی: من از کعبه و بتخانه فراتر رفتم و دیگر نمی‌خواهم به آنها گوش فرا دهم. بعد از این، تنها به نغمه‌های دل خود توجه می‌کنم.
من که از آب رخ خود چو گهر سیرابم
در دل بحرم اگر بر لب ساحل باشم
هوش مصنوعی: من از زیبایی چهره‌ام چنان سیرابم که گویی در دل دریا هستم، حتی اگر بر لب ساحل باشم.
عالم از جلوه یارست خیابان بهشت
من به یک دیده حیران به که مایل باشم؟
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر زیبا رویی محبوبم هست و من در بهشت به این فکر می‌کنم که به کدام یک از زیباهای اطرافم نگاه کنم.
همه اجزای جهان محمل معشوق من است
من سودازده حیران چه محمل باشم؟
هوش مصنوعی: همهٔ بخش‌های جهان به نوعی درست در خدمت محبوب من هستند، اما من که در عشق غرق شده‌ام و سردرگم هستم، نمی‌دانم به کدام چیز باید پناه ببرم.
سوخت پروانه بیدرد و مرا یاد نکرد
به چه امید درین گوشه محفل باشم؟
هوش مصنوعی: پروانه‌ای که هیچ حساسیتی نداشت، سوخت و من را فراموش کرد. حالا نمی‌دانم به چه دلیلی باید در این گوشه‌ی مجلس بمانم؟
زعفران زار شود ریشه غم در جگرم
اگر از شادی غمهای تو غافل باشم
هوش مصنوعی: اگر از شادی‌های تو غافل باشم، ریشه‌ی غم در وجودم مانند زعفران به رشد و گسترش می‌رسد.
می شود خاطر صیاد خوش از غفلت من
ورنه از دام محال است که غافل باشم
هوش مصنوعی: صیاد می‌تواند از غفلت من خوشحال باشد، اما به هیچ وجه نمی‌توانم از دام توجهم غافل باشم.
از در حق به در خلق چرا باید رفت؟
نه ز بخل است اگر دشمن سایل باشم
هوش مصنوعی: چرا باید از درِ حق به دنیای مردم بروم؟ اگرچه به نظر می‌رسد که از روی بخل باشد، ولی من دشمن کسی نیستم که بخواهد سوال کند.
صائب از دامن دل دست به خون می شویم
چند درمانده این عقده مشکل باشم؟
هوش مصنوعی: در دل به شدت احساساتی هستیم که به شدت به ما فشار می‌آورد. چند بار باید این درد را تحمل کنیم و با این معضل سخت دست و پنجه نرم کنیم؟