گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۳۴

چند خود را زخیال تو به خواب اندازم ؟
چند از تشنه لبی سنگ در آب اندازم؟
در نهانخانه محوست عبادتگاهم
نیستم موج که سجاده بر آب اندازم
لاله ای نیست صباحت که مرا گرم کند
چه بر این آتش افسرده کباب اندازم؟
چند در پرده توان مشق نظر بازی کرد؟
طرح نظاره به آن روی نقاب اندازم
من که بر چشم خود از نور شرر می لرزم
به چه جرأت ز جمال تو نقاب اندازم؟
منت آب خضر سوخت مرا، نزدیک است
که نفس سوخته خود را به سراب اندازم
تلخیی نیست که بر خود نتوان شیرین کرد
به که مهر لب او را به شراب اندازم
چند در شعر کنم عمر گرامی را صرف؟
چند ازین گوهر نایاب در آب اندازم
به که کوتاه کنم زلف سخن را صائب
رگ جان را چه ضرورست به تاب اندازم؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند خود را زخیال تو به خواب اندازم ؟
چند از تشنه لبی سنگ در آب اندازم؟
هوش مصنوعی: چند بار می‌توانم خود را با خیال تو در خواب ببرم؟ چند بار می‌توانم در حالی که تشنه‌ام، سنگی را به آب بیندازم؟
در نهانخانه محوست عبادتگاهم
نیستم موج که سجاده بر آب اندازم
هوش مصنوعی: در دل خود و در عمیق‌ترین حالت وجودم، محل عبادت و بندگی من نه در ظاهر و نه در مکان‌های مشخص است، بلکه به مانند موجی که بر روی آب حرکت می‌کند، در جستجوی عمق و حقیقت، سجاده‌ام را بر روی آن آب می‌گسترانم.
لاله ای نیست صباحت که مرا گرم کند
چه بر این آتش افسرده کباب اندازم؟
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که هیچ گل زیبایی وجود ندارد که بتواند احساس شوق و گرما را در دل راوی بوجود آورد. در نتیجه، او به این فکر می‌کند که با وجود این فقدان، چه فایده‌ای دارد که بخواهد در این شعله‌های سرد و افسرده دلش چیزی بپزد یا بهبود ببخشد.
چند در پرده توان مشق نظر بازی کرد؟
طرح نظاره به آن روی نقاب اندازم
هوش مصنوعی: چند بار می‌توان در حجاب و از پشت پرده به تماشای عشق پرداخت؟ من می‌خواهم تصویر زیبایی او را به نمایش بگذارم و نشان دهم.
من که بر چشم خود از نور شرر می لرزم
به چه جرأت ز جمال تو نقاب اندازم؟
هوش مصنوعی: من که به خاطر نور خیره‌کننده‌ای که از چشمانم می‌تابد، دچار لرزش می‌شوم، چگونه می‌توانم با جرأت از زیبایی تو پرده بردارم؟
منت آب خضر سوخت مرا، نزدیک است
که نفس سوخته خود را به سراب اندازم
هوش مصنوعی: هزینه و زحمت در طلب چیزی ارزشمند و گرانبها، مرا به حدی خسته و دلسرد کرده که ممکن است به ناامیدی و بی‌فایده بودن تلاش‌هایم فکر کنم و همه چیز را رها کنم.
تلخیی نیست که بر خود نتوان شیرین کرد
به که مهر لب او را به شراب اندازم
هوش مصنوعی: هیچ تلخی‌ای وجود ندارد که نتوان آن را به شیرینی تبدیل کرد؛ بهتر است مهر و محبت او را با شراب نوشید.
چند در شعر کنم عمر گرامی را صرف؟
چند ازین گوهر نایاب در آب اندازم
هوش مصنوعی: چقدر از زمان ارزشمندم را صرف سرودن شعر کنم؟ چقدر از این گوهرهای کمیاب را در آب بیهوده بیفکنم؟
به که کوتاه کنم زلف سخن را صائب
رگ جان را چه ضرورست به تاب اندازم؟
هوش مصنوعی: آیا بهتر نیست که در صحبت‌هایم اختصار کنم؟ چرا باید رگ جان را به درد بیاورم و دلم را آزرده کنم؟